گنجور

 
۴۱۲۱

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - مدح فخرالدین علاءالدوله عربشاه خداوند قهستان

 

... با زلف تو کفر گشته در بالش

وز چشم تو دین فتاده در بستر

شب را خم طره تو دامنگیر ...

... رسمی است که کاه را کشد در بر

بوسی بفروش و دین و دل بستان

تا حق مکاس جان نهم برسر ...

... آزاد ز دام کنبد اخضر

جز بنده که در ترانه ی مدحت

دارد صفت رباب را مشگر

کرده بنوا بترک مجلس را

واو بر رک جان همیخورد نشتر

چون گل بدرید پرده رازش

شب بازی این بنفشه گون چادر

ای نفس شرف پذیر هان و هان ...

... جلادی نور را چو خاکستر

چون مار زخاک طعمه کن بنشین

لشگر چه کشی چو مور بهر خور ...

... از غایت پاکدامنی مرمر

بندیش ز خاکساری همت

دنبال خسان مدار چون صرصر

در تعزیت گل کرم بنشین

دراعه کبود همچو نیلوفر ...

... عیب است بطبع چون صدف شعرت

آبستن و وانگهش لقب دختر

ناگشته دغل درون گیتی روی

رایج نشوی بنزد هر مهتر

در مهد رعایت تو طفلی هست ...

... هرچند که بارگاه شاه اکنون

دارد ز تو بندگان معزز تر

دربان سرای اوست صد خاقان ...

... خورشید ز سر فرو نهد مغفر

ای چرخ بساط او چو بنوردی

زین خسته قهر خود سخن گستر ...

... گویم چه پلنگ من برنگی بر

بربست طویله چون خرمزمر

بیمار سفر گزیدم از عیسی ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۲۲

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - توصیف رباب، چنگ، کمانچه، دف، بربط - مدح سید عزالدین خسروشاه فرزند علاء الدوله فخرالدین عربشاه رئیس همدان

 

... لعلش بر بوده آب لاله

جز عش بنشانده باد عنبر

در فرقت مشک طره او

پیراهن خرقه کرده مجمر

با ساعد بسته چنگ خورده

بر بیست و چهار عرق نشتر ...

... تعلیق هزار صورت نغز

زین طاق سپهر شکل بنگر

زین کلک شکسته خامه مانی ...

... بی جان که شنید و دید دلبر

گر جان یابند جمله نشگفت

در دولت شهریار صفدر ...

... حل گردد چون در آب شکر

لعبت بازان چرخ بندند

در پیش زگرد تیره چادر ...

... پهنای زمین چو ذره بشکر

مشاطه خنجر تو بندد

بر گردن و گوش ملک زیور ...

... ای مملکت درست بالین

از خاک در تو کرده بستر

چون تو خلفی نزاده هرگز ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۲۳

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - توصیف صبح و مدح مظفرالدین قزل ارسلان

 

... پرتاب زد از معقر بیر

چشم خوش اختران فرو بست

از غمزه بخنده تبا شیر ...

... کای عکس نمای چرخ تزویر

ای هفت زمین ز تو بنزهت

وی هشت جنان زتو بتشویر ...

... لاله ز تو در قبای اطلس

گلبن ز تو در دواج تعطیر

آیا خبر از کجات پرسم ...

... بینایی چشم ماه شد خیر

در نیم شبان بنوک پیگان

بر کفله مور بست تشمیر

عقلی است مثال داده مطلق ...

... بربود زران یوز تخسیر

اقطاع ابد بنام او کرد

صاحب دیوان دور تقریر ...

... وز بخت صد اتفاق تیسیر

بنده که ز بارگاه دانش

دارد به سخنوری مناشیر ...

... از وجه تقاعد ار چه رفته است

بر بنده هزار گونه تقصیر

آن فایت را قضا توانکرد

گر باشد در وفات تاخیر

در بندگی ی چنان چه لذت

در زندگی ی چنین چه توقیر ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۲۴

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان

 

... که آزمود کمان بر شهاب صاعقه ریز

که رام کرد بنان بر نهنگ دریا بار

مثال تیغ که بود آسمان کوکب سوز ...

... ز یک حدیث بزنهار جان بجان زنهار

بنوک نیزه که می داد چرخ را بستک

به نعل باره که میکرد کوه را شد یار ...

... چنانکه کرد گر انبار کردن احرار

بنوک نیزه تنین مثال افعی دم

شمرده مهره ی پشت عدو هزاران بار ...

... به عزم باد شتابی به حزم کوه وقار

بکینه دل بندی بوعده دشمن بند

به حمله شیر شکاری بنام شیر شکار

مخالفان تو را بخت خواب دشمن تو ...

... زباد گرز همی گشت با زمین هموار

بناچخی که همی راند خصم را میدوخت

زه کمان و سر انگشت چست بر سوفار ...

... عیار سفته خود بر یکی در آن معیار

قضا کتابه تاریخ او همی بندد

هم از سیاهی شب بر بیاض چشم نهار ...

... در او فتاده بوحشاب قلزم ذخار

هر آن امید که دارد بروز بسته خویش

تویی بشرع تفضل و را پذیر فتار ...

... از او به طنطنه و بانگ بد دلان آوار

کشیش وار بر او رنگ بسته فضله ی نقل

بعقد دفتر و جامه بموی دیر و اوار ...

... به رنج ناخوشی اش آزمون کنند دو بار

بعرض سال سیاه دریده بستانند

ز شاه اطلس و دیبا چه جبه و دستار ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۲۵

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - وصف صبح و مدح سلطان مظفر الدین قزل ارسلان سلجوقی

 

... کز غبغب هلال بخواهد ربود کاز

خاتون حجله بسته چو گل صبح خوش نفس

لیکن چو غنچه نیم گشوده نقاب ناز ...

... منهم زمام بر سر ابری زدم که داشت

از چار بند باد بر آن آلت جواز

ببری زراف سینه ابری گراز کام ...

... میدان به بین و رخش ظفر بر نشین بتاز

آن ره که بسته بود برحمت کنیم پاک

و آن در که بود قفل بنصرت کنیم باز

این بار خصل بفکن و دست گرو ببر ...

... وی کلک را به نسبت رمح تو اهتزاز

بر بسته جود تو ره ابر سواره رو

ببریده عزم تو پی باد پیاده تاز

با پوزه بند باس تو گرگان بوالفضول

گیرند پیشوایی اغنام چون نهاز ...

... تیغ تو پاسبان سرایی است کز قضا

دهلیز اوست قونیه بستان او طراز

بر قامت زمین سپهت کسوتی است تام ...

... طرزی است در صناعت اشعار مستجاز

من بنده هم به حسب خود آیم بمدح شاه

با آنکه نیست روز ز بیننده چشم راز ...

... آری چو مایه شعر بود شاه مشتری

وجهی بر این دروغ توان بستن از جواز

ممدوح چون تو عزم تجارت کند اثیر ...

... از پاکی و جمال نه از زنیت مجاز

در بستم آن امید که بر حسن او نهند

نان پاره یی ز حضرت اعلی بسر جهاز ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۲۶

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - مدح نظامی گنجوی و یکی از دانشمندان زمان

 

... خرم نشود هوای دانش

بی شکر شکر تو بنالد

طوطی سخن سرای دانش ...

... گلزار وجود بلبلان داشت

در بسته لب از نوای دانش

امروز ملک شهی روان است ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۲۷

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان

 

بنامیزد بنامیزد زهی خورشید گلرنگش

بخرواران شکر پنهان شده در پسته تنگش

بر او در عذر بس لنگی بر هواری و من هر دم

گناهی نو بر او بندم برای عذر بس لنگش

چو از دشنام او در چنگ کوش من شکر خاید ...

... جهانگیری که اورنگ سلاطین او همی بخشد

بدین یک عذر بنشاند همی دولت بر اورنگش

ستم در عهد او چون می پریشانی نیارد کرد ...

... گهی کان دست در یاوش دهد رفتار خرچنگش

فلک بر بست میزانی ز حلم پای بر جایش

که بود البرز یک مثقال و کوه قاف پا سنگش ...

... اگر مردی دهد ملک جهان یکروز در چنگش

بنامیزد تکی دارد نوند باد رفتارش

که پهنای بساط کون ناید نیم فرسنگش ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۲۸

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - توصیف شب و مدح سید فخرالدین عربشاه امیر قهستان «علاءالدوله»

 

... گرچه مقالات هر دو بود مصدق

گفتمش این ملحم سپید که بسته ست

بر سر رمح سماک رامح بیرق ...

... باس قوی ساعدش چو دست برآورد

بست سر انگشت روزگار بفندق

بارمعانی دو مغزه بست چو بادام

هر که بمدحش دهان گشاد چوفستق ...

... رکن دگر خامه ی تو بل هو اوثق

جود تو بر گاو بست محمل حاتم

نطق تو بر خر نهاد رخت فرز دق ...

... وقت نظر دیده بان قلعه حزمت

ماهی خاکی به بیند از بن خندق

از چو تو شاخی ریاض مرتضوی را ...

... بار بدی را بخوان که زیر نزارش

زار بنالد چو عاشقان مشوق

غنه او در غنا چو حکم تو جاری ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۲۹

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - مدح سلطان غیاث الدین

 

... خسرو غیاث دینی و دین آنکه صورتش

ننگاشت نقش بند قضا جز برای ملک

داود جم عنان که ز سیل عزایمش ...

... ای مالک الملوک جهان تاج اهل فضل

در دولت تو بسته زمام لقای ملک

بگزید رای ملک تو را اختیار کرد ...

... کاکنده بود گوش قبول از ندای ملک

بسته است دست دشمن رو به فعال را

خاصه که شیر چرخ بود پیشوای ملک ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۰

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - مدح سلطان الب ارسلان بن طغرل

 

... چون عارض زنان باد فارغ ز خط باطل

بی رایت عدو بند این خطه بود یک چند

چون خشک لب نهالی در فرقت مناهل

و امروز شد مرفه در ظل او که تا حشر

بر فرق دین و دولت تا بنده باد این ظل

تاجی نهاده جاهش بر اوج فرق فرقد

قیدی کشیده حلمش بر ساق مرکز گل

آبستنی است چون شب تیغش بصبح نصرت

این طرفه هندویی بین گشته ز ترک حامل ...

... زان چنگ طوطی افتد بر سینه های بازان

وین پر زاغ بندد بر گردن حواصل

هشیار میگساری این هم چو چشم معشوق

استاد نقش بندی آنهم چو طبع فاضل

این کحل چشم دل شد چون مد خامه شرع ...

... زان ابر گوهر افشان یکموج خیز هایل

روزی که مرگ آجل چشم ستیزه بسته

آید عنان گشاده از شبستان عاجل

گردد ز رمح و خنجر دست هلاک معطی ...

... آبی که دید هرگز طبعش به غسل مایل

بنهند حلقه جایی در وی اجل مناظر

پرسان زبان رمحت از دشمنان سایل ...

... وی ماه آستینت قبله گه افاضل

بنده گریز پای است از وحشت خراسان

چون از چماق ترکان اموال خورده عامل ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۱

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - مدح کمال الدین زنجانی معروف به تعجیلی، وزیر سلطان رکن الدین طغرل

 

... بهر مکان که نشانده است دست فضل نهال

ز امر و نهی تو عالم رصد گهی بنهاد

که بسته ماند و گشاده ره حرام و حلال

قضا نبیره صیت تو چون همی بنواخت

ز پشت شیر فلک بسکه بر کشید دوال

شکوه کلک تو در راه بود گر نه هنر

بر آب بستی رخت صحایف آمال

نگاه کرد بدست تو گفت عقل این است ...

... همی برآید پای صبا بسنگ کلال

به بست راه سخن در ثنای تو بر من

که چشم راوی تنگ است و نظم پر آخال ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۲

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - مدح سید فخرالدین عربشاه «علاءالدوله»

 

به بست کله سحابی بر آسمان کرم

کزو گشاده نقاب است گلستان کرم ...

... همای صبح سعادت ز آشیان کرم

بانس جان هنر هدهدی کمر در بست

به پیش تخت سلیمان انس جان کرم ...

... شمال عدل تو بود ارنه کی وفا کردی

بنقل کشتی اوقات بادبان کرم

ز مغز نعمت و بر تو باد آکنده ...

... که روی فضل سیه باد و خانمان کرم

کمر برای کرم بر میان چرا بستم

که بسته بادا زنار بر میان کرم

کرم نماند خداوند را بقا بادا ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۳

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - مدح شاه علاءالدوله فخرالدین عربشاه

 

... چون داغ تو می سزد سرینم

بر دیده مهر مهر بندم

چون نام تو می کشد نکنیم ...

... در بار بشاخسار دینم

چون میم مرا دهان به بسته است

دندان منمای همچو سینم ...

... تکلیف نفاذ تو کلف وار

بر ابرش ماه بسته زینم

مسپار به قحط سال ظلمم ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۴

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - مدح شرف الاسلام صدرالدین خجندی رئیس شافعیه اصفهان

 

ای بوجود تو زنده پیکر انعام

کرده جلال تو شهربند بر اوهام

پشت کرم صدر دین که با نسب تو ...

... نام سخای تو مرد گیر تر از دام

پای تو بندد رکاب ذروه ی افلاک

داغ تو دارد سرین ابلق ایام ...

... جاه تو در عالمی که دامن دورش

بسته نگردد ز سایه ی سحر و شام

لطف تو جان بخش چون مجالست خاص ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۵

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - مدح سید عمادالدین مردانشاه بن عربشاه

 

... آسمان بفکند بساط دوام

در شبانی ز عدل او یابند

محرمیت ذیاب بر اغنام ...

... سایلی چون بدور رسد بسلام

ای خلاف رضای تو بسته

عقد زنار بر کمرگه جام ...

... پیکری چون تو کم نگاشته اند

نقشبندان دفتر اوهام

در نیابند گرد رایت تو

گر دو اسبه سفر کنند افهام ...

... نام جویی خصم نان طلبی است

هر که نان جست کم رسید بنام

ای ز جود تو زرناب شده ...

... قد مدح تو در لباس کلام

گرچه با شعر نیز بر هم بست

طبع تو در مدایح تو زمام ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۶

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - فخریه و مدح فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان «علاءالدوله»

 

... کش وفا می نکند کیسه به ثمن ثمنم

رفعت نطق مرا از در دو نان بنشاند

تا سخن جز که به پیرامن خود بر نه تنم ...

... نه عروسم که بشب طره بهم در شکنم

زله خود بنهم پیش و هم گوش بحلق

گل آن طارم شش کوشه به تحقیق منم ...

... ای عجب آب و هوایی است در اقلیم هنر

که به بستان طمع خار کند نسترنم

چرخ دولابی افکنده چو یوسف در چاه ...

... روی پرواز نمی بینم از این تنک قفس

که زمین وار فرو بست بقید زمنم

هم ز خود وجه کنم راتبه ی رزق چو شمع ...

... من نه برداشته خسرو دشمن فکنم

فخر دین شاه عدو بند علاءالدوله

آنکه مست اند ز جام کرمش جان و تنم ...

... گر از این وجه خورم مرغ مسمن نه عجب

دیده هم سر بنهد بر سر کام دهنم

نی مکن شاها دریاب که گر کشته شوم ...

... لاف بی معنی در شعر فراوان زده اند

من چو معنی بنمودم سزد ار لاف زنم

رسته نطق نگشتم همه را سنگ کم است ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۷

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - وصف صبح و مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان

 

... چون بانگ زد خروس معلم که الصلاة

مه نیز بر شکست دبستان اختران

در گرد قطب چرخ زنان نقش ناقه شکل ...

... من کان چنان بدیدم جستم ز جا چو برق

زین بسته بر دو کوهه برقی شدم روان

کوهی که داشت بر کتف چار باد زین ...

... هم چون تنور طوفان قلب از طپش مرا

بحری نموده زیر نهنبن شده نهان

معمار زمهریر پلی بسته بود سست

از آبگینه بر زبر قلزم روان ...

... و اعضای او چو بازوی من بود ناتوان

عراده های باد به بسته ره گذر

نفاطه های چرخ به بسته ره امان

بیچاره آن رونده که آنجاش در نیافت ...

... بر نام حق شده است بدان تیغ پاسبان

بستان سرای دست و دلش باغ ایزدی است

کز آب و خاک او بنه برداشت مهرگان

در گلشنی که سایه کند طوبی بقا

کی در خزد بگوشه پر چین او خزان

ای اصل نسل ملک تو و دیگران بنام

وی دست دست شرع تو و دیگران بنان

حلقی که نیست بسته پیمانش غنچه وار

مجروح کردن است به سیلی بنفشه سان

ای سر آن لطیفه کزو شد ...

... خلقت همی نشاند مرغول ضیمران

رسمی ز قهر و مهر تو بنگاشت چرخ و داد

این را ملک ستان لقب لقب آنرا ملک نشان ...

... نیلوفری حسام شود ارغوان فشان

گیرد بنای مهلکه از مرد ارتفاع

و افتد هوای معرکه از گرد در هوان ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۸

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - در توحید و چگونگی خلقت جهان و انسان

 

... یکی مغزتر شسته دوم خوش کوشتی رسته

سیم خون پاره یی بسته چهارم پوستکی بریان

بدین چار او نه هریک را معین کرده تا دارند ...

... کجا مشغول کرد ستند هر یک را بدیگرسان

یکی جنبندگان تر دویم خسبندگان بر

سیم سکان صفرا خور چهارم دردی آشامان

چهار آلت فراهم بسته بنای مهندس را

کزو معمور میگردد در و دیوار هر جسمان ...

... کند فخار صنع او زخاکی مختلط صورت

نهد بنای لطف او بر آبی متزج بنیان

چو بار عام را خیزد جناب کبریای او ...

... کزو در صفه صورت شود شه زاده عریان

دو قرن رومی و زنگی عنان در پاردم بسته

بکرد قبه ازرق همی یابند از او جولان

زقطره مهره یی آرد بحار از رقعه ی رحمت ...

... زند بر هفت جدول مسطری یک خط خوش قامت

که سر بروی نهد آن هشتگانه از بن دندان

تپش بخش است و تابش ده چنان خورشید فضل او ...

... قبولش گر همی سر در اثیر خسته جنباند

فلک گوید بنامیزد زهی تمکین زهی امکان

نه هرکس لفظی آراید زهر لفظی سخن زاید ...

... شعاری دان جهان دیبا کزین نقش من او بینا

بر آن دیباچه زیبا کزین نقش من او بنیان

دماغم درج گوهر شد ضمیرم دست آزر شد ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۳۹

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - مدح علاءالدوله فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان - مطلع دوم

 

ای صف شمشاد تو تاخته بر ارغوان

گل ز پی بند کیت بسته کمر بر میان

مجلس انس تو را جرم قمر عود سوز ...

... با لب تو نطق را هست زبانی چنانک

نطق چو اینجا رسید عجز به بستن دهان

بر سر دل میزند زان لب صفرای عشق ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۴۰

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - مدح علاءالدوله فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان - مطلع پنجم

 

... با مدد عدل او شعله نسازد سنان

ای گل بستان آنک خنده زدی بر دغا

از سر نیلوفریش اشکفه ی ارغوان ...

... سوسن از آن نکته کسیت تا که بود ترجمان

طفل دبستان عقل حاسد و خوش طبع توست

گو برو از روی آب خط معما بخوان ...

... سست ادایی کند گر تو نباشی ضمان

چون همه نقد دلم سکه بنام تو یافت

چند گدازد تنم در شرر امتحان ...

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲۰۵
۲۰۶
۲۰۷
۲۰۸
۲۰۹
۵۵۱