گنجور

 
۴۱۰۱

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - وصف بزم و مدح اتابک مظفرالدین قزل ارسلان و سلطان ارسلان بن طغرل

 

... ارم از لطف مزاجش به وبا متهم است

نقش بند چمنش باد ز چین لطف است

رنگریز ثمرش ماه ز چرخ کرم است ...

... داغ آن بر کفل ابلق دوران رقم است

خاک بی سایه این بسته گرد و عطش است

ماه در پرتو آن خسته دق و درم است ...

... یک طرف هودج قدس است که بر سایه او

رهنمای نظر بسته چو جذر اصم است

یک طرف نوبر فتح است که از شاخ سنانش ...

... تا رخ و زلف صنم قبله روح شمن است

تا دل و چشم شمن بسته نقش صنم است

باد خرم دل شاهان برخ یکدیگر ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۰۲

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - مدح ابوالبرکات هبة الدین علی طبیب

 

... کشان بزورق زنگار کون سر امواج

طمع بشمع فلک باز بسته تا گشته

بحال سوخته پروانه در فروغ سراج

زو صف عاج بناگوش شاهدان همه سال

شده صحیفه دیوان او سطیحه ساج ...

... ز عشق سنبل مفتول نیکوان همه روز

چو گل شکفته از آن بر بنفشه شب داج

وگر کزیر نباشد ز ناصحی آیم ...

... جهان خدیو کریمان خجسته بو البرکات

کجا ز برکت و یمنش نطاق بندد پاج

اجل ز درگه او طاق طارم گردان ...

... زیادتی دهد انعام را بوجه نتاج

مزین است بنامت صحایف و اقلام

موشح است بذکرت دفاتر و اوراج ...

... بساط رفت چو فراش باد مجمره سوز

بسیط ماند چو بستر جبال ابر دواج

ز عکس بوقلمون زمین خلعت پوش ...

... نجات راهنوردان نه از کف مهراج

بناز در کنف عز سرمدی چندان

که دورچرخ رساند سماک را به دجاج

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۰۳

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - مدح سلطان ارسلان بن طغرل، پس از فتح ابخاز

 

... برده شمشیر ملک روم برد شاه ترک

کاو دم قیصر به بست بر دم خاقان نهاد

دهر حرون رام اوست زانکه جنیبت گشش ...

... بس که کلاه غبار بر سر کیوان نهاد

دامن دهلیز ملک بر ششم اقلیم بست

شرفه قصر شرف بر نهم ایوان نهاد ...

... آه سیه شام را در دم ظلمت شکست

خنده خوش صبح را در بن دندان نهاد

ورد زبان داشت زر نام همایون او ...

... خیز که فراش بخت خواب حسود تو را

بستر غفلت فکند بالش خذلان نهاد

تیغ خراسان گشای چونکه مجرد کنی

یاد بیار آنکه فتح با تو چه پیمان نهاد

با تو کمر وار بست دست قضا و بقا

آنکه تو را نقطه وار در دل دوران نهاد ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۰۴

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - مدح خواجه امام شیخ الاسلام ظهیرالدین بلخی

 

... محمد نام عیسی دم که در مهدش قضا اورا

فلک تخت شرف شاید قمر دست بنان زیبد

خداوندی که برق عزمش آن رخش سبک بال است

که کام کمترینش زان سوی کون و مکان زیبد

چو شهپر کاغذی بسته است کلکش نامه فتوی

کهین پرواز او از قیروان تا قیروان زیبد ...

... نشسته سال و مه در خاک ماتم چون فسان زیبد

زهی نادر قرینی کش قضا بنشاند در مسند

که یعنی ملک و شرع اندر کف صاحب قران زیبد ...

... از آن بر مسند این هفت گلشن دیده بان زیبد

چو بر بام جهان خواهد شدن فکرم بنظاره

ز اول پایه این آستانش نردبان زیبد ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۰۵

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - مدح یکی از صدور

 

... بر چتر سپهری زده یک گوشه مطرد

در مسند همت بنشین زانکه ضیاها است

از خاک کف پای تو تا دیده فرقد ...

... گر دیده کان طلعت زیبای تو بیند

پیش رخ خورشید به بندد تتق رد

بر سلسله خط تو بگذشت خرد گفت ...

... در شیشه ی مه گرده گلابیست مصعد

یک رمز مرا کاتب علوی بنویسد

چون کار بشرح اند در این هفت مجلد

پیش تو میان بستم چون رمح ز دینی

گوهر ز زبان رسته چون تیغ مهند ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۰۶

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - مدح سلطان ارسلان بن طغرل - مطلع نخست

 

... هر سر که چون کمان زتو برتافت روی لطف

مغزش بنوک ناوک قهر تو خسته باد

بر دیده ی که دشمن باغ جمال توست

راه نظر چو دیده ی نرگس به بسته باد

کم بودهای عقل بجاسوسی دلت ...

... وان ارغنون که چرخ باو رقص میکند

بر دست او بتار مهین راه بسته باد

در عالم حقیقت رخسار توست عید ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۰۷

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - مدح سلطان ارسلان بن طغرل - مطلع دوم

 

ای آفتاب عالم روزت خجسته باد

عالم بنو ز ظلمت بیداد رسته باد

پشتی که جز بخدمت درگاه تو دوتاست ...

... راهی کزو بمنزل جاهت توان رسید

بر مسرعان حادثه آن راه بسته باد

هر کاو دهد ز دست سر رشته ولات ...

... از تیر مرگ چون جگر توز خسته باد

بستان طراز ملکت اعنی نسیم عدل

از عدل زلف چتر سیاه تو جسته باد ...

... در خاک درگه تو امل باز جسته باد

شاخی که بند یابد از او میوه امید

از بیخ اصطناع تو آن شاخ رسته باد ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۰۸

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - تاسف از درگذشت سیف الدین سنقر همدانی معروف به خمار تکین

 

نمی توان بسر سر روزگار رسید

که خانه بسته در است و نظر شکسته کلید

سپید گشت چو چشم شکوفه چشم امل ...

... کجا شد آنکه حسامش سر ستم ببرید

کجا شد آنکه بنای فساد آب ببرد

ز میغ تیغ وی از بس سرشک خون بچکید ...

... که باز عدل جز از آشیان او نپرید

به بست چاشنی از اضطراب ملک عراق

که کام تلخی تلخی زهر مرگ چشید ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۰۹

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - تاسف از درگذشت اقضی القضات خواجه امام ظهیرالدین

 

... در راه صبر بار گسست و خر او فتاد

بشکست چار بند طبیعت بیک خبر

تا زین کریز گاه فنا بر تر او فتاد ...

... دامی در این نشیمن خاکستر او فتاد

بستان سرای عالم روح اختیار کرد

سرش چو بر مشبکه منظر او فتاد ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۰

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - شاد باش میلاد خواجه سعد الدین مسعود و مدح سلطان قزل ارسلان سلجوقی

 

... بر آفتاب بفرخنده سایه ممدود

خطاب خیمه جاهش بامتداد به بست

ز روزگار قضا او ره صدور و ورود ...

... هوای دی مه اگر یابد از ذکات اثر

بآبدان نرسد دست تخته بند جمود

تجلی دلت ار چتر دار طور شود

درخت طور برآید ز جلعب از جلمود

خطاب لطف و سلامت نبودی آتش بند

اگر بدی سختت دود صاحب الاخدود ...

... چو بر گذشته ی از اصل خود بگوهر فرع

تو را رسد و بنفسی فخرت لا مجدود

بهارگاه زبانی پر از شکایت شکر ...

... عراق و شام معایب شمر بچرخ سهود

قضیتی است بنا بر تعقد کرمت

در او شرایط اثبات حکم نا معقود ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۱

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - مدح جمال الدین محمود بن عبداللطیف بن محمد بن ثابت خجندی

 

... سپهر پیر در دولت جوان خجند

بدان نمود قد این قبه بسته دود کبود

که باو وقایه شود گرد دودمان خجند

تنور بانی این قرص آتشی زان است

که سیر معده چرخ است از بنان خجند

رونده کلک تو داند که تاروان افتد ...

... مکر بدرگه تو صاحب قران خجند

نهد بسان بنان آسمان سریر سپر

چو از زبان تو خنجر کشد بنان خجند

فصیح تر ز تو کشف مغیبات نکرد ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۲

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - مدح حجت الاسلام رکن الدین حافظ همدانی

 

... کیست مفتی العراق رکن الدین

صدر مشکل گشای دشمن بند

مرشد عقل حجت الاسلام ...

... نیست چون وی زمانه را فرزند

ای ز بیم مخیلان بسته

پرده ها پیش ذات بی مانند ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۳

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در تجرید و تفرید و مقام شامخ انسان و منزلت عرفان:

 

... ای بر تو هر دو کون حلک ملک تو اقطاع ملک

خیز ارنه بنشیندفلک زود ارنه برخیزدمدر

زاغ ملا یک باغ کن ران ممالک داغ کن ...

... بر شرب دین تریاک زن در جام فرمان کن بخور

بر بند دست آسمان نبشول بنگاه زنان

بر زن زمین را بر زمان و انداز در قعر سقر ...

... بهرام را بر در شکم برجیس را خون کن جکر

دری بدریا کن نسب مرغی به بستان کن طرب

ماهی بگردون آی شب نوری به بالا کن سفر ...

... بزم از تو چون پر نور شد بر طیب گشتی سایه در

ای مشکل دین کرده حل کی در دبستان ازل

کاجسام بر لوح جمل بودند الف با تا زبر

چون دلق در کردی ببر وزدهر در بستی کمر

این النظر گفت النظر کفر الحذر گفت الحذر ...

... سلجق شه دوران تویی زبر کلیمی چغنوی

بنواز کوس خسروی بفراز رایات ظفر

تیز است غوغای فتن کند است بازار سنن ...

... تا کی پریرویان کش بر خسبگه دل کرده خوش

زان پرده ی یاقوت فش بنمای در بگشای در

کوش از تو روزی کوش شد نطق از تو دیباپوش شد ...

... بر چرخ مرکب رانده ی جان بر جهان افشانده ی

لعل تو را بنشانده ی جبریل بر طرف گهر

مرغ ازل پیش از جهان زان زقه کرد اندر دهان ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۴

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - مدح سلطان رکن الدین ارسلان بن طغرل

 

... در پیشم از سراب مشعشع سمن ستان

در چشمم از شکسته تاری بنفشه زار

در وی گرسنه مردمک دیده زانکه بود ...

... در رهروی کشیده تر از قد انتظار

از چرخ مهر غره که چون تیر نقشبند

بر خاک بد بخار قلم ماه نو نگار ...

... راجع نبود عزمم اگر نی کفم بر او

در دم سال نامده بستی مهار بار

صالح بره نوشت ز لعلش گرفته تفث ...

... بر باد داده هیبت او خرمن فلک

بر آب بسته بخشش او بنگه شمار

و الله که آشیانه سیمرغ نصرت است ...

... بگشاده دست بخشش تو راه آرزو

بر بسته جبر خدمت تو راه اختیار

آکنده پهلو از علف نعمت تو طمع ...

... دورم از این جناب خجسته باضطرار

در مهر خامشی شده همچون زبان به بند

این ذوالفقار شکل زبان سخن گذار ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۵

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - وصف شکار و شکارگاه و مدح ارسلان بن طغرل

 

... بسوخت شهپر ادراک طایر دیدار

بنا شناخت بپرسید کاین مقام که راست

قضاش گفت که ای بی دماغ ناهموار ...

... که کوفت نوبت او بر در فنا مسمار

خدایگان جهان ارسلان بن طغرل

که از جوانی و اقبال باد برخوردار ...

... که نرم کرد بیک بار گردن اشرار

قضا کتابه تاریخ او همی بندد

هم از سیاهه شب بر بیاض چشم نهار ...

... بآزمایش آن یک دو کار گرد دگر

بسعی بنده مطواع خود فلک بگذار

تو شادزی که فرو برد بد سکال تورا ...

... زمانه تا علف نعمت تو چرب نکرد

فرو نه بست امل را بآخور پروار

ز بدو و اول کاندر حضور همت تو ...

... نواله سر خوان تو شاه شیر شکار

ز نقش بند خمیر تو مایه می یابد

خم سکره برنگ مصوران بهار

قضا چه عذر نهد با فصیل حشمت شاه

که شهر بند نماند بر این بلند حصار

ز خاکپای تو عقل آبروی خویش کند ...

... مباد گر نکند سعی ما و رحمت شاه

سفینه امل بندگی رسد بکنار

بیک نوال کف بجر می به نسپارد ...

... که اوست سرمه ی اجرام ثابت و سیار

که از خلاقت خود بنده ممتحن نشدی

اگر نبودی بیم شماتت اغیار ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۶

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - مدح خواجه جلال الدین ابوالفضل بن قوام الدین درگزینی وزیر سلطان ارسلان بن طغرل

 

... در این کمان نکون خوش همی رود الحق

جهان بآهن حکم تو بسته در زنجیر

به حامیی چو تو بازوی روزگار قوی ...

... نشسته جبهت خورشید در خوی تشویر

کف کفایت تو بست دست ظلم فلک

تف مهابت تو برد آبروی اثیر ...

... صبا ز جلوه خلقت که نافه شرف است

نمیرسد بکره بند زلف جعد غدیر

چه مایه ها که ز طبع تو می بیند وزد ...

... خهی برید سخن را بمدحت تو میسر

مهندسان خرد را ثنای توست بنا

مدبران فلک را ذکای توست مشیر ...

... ز قلعه حیوانی چو یونس اندر بحر

ز بندهای طبیعی چو یوسف اندر بیر

مجوی گوهر معنی که در چنین منزل ...

... که جغد راند با ساده زخمه های صفیر

مرا در آینه فکر صورت آن بسته است

کسی که گفت نکور رو چنانکه خواهی گیر ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۷

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - وصف دیماه و تعریف آتش و توصیف مجلس بزم خواجه اثیرالدین تورانشاه وزیر

 

... ابر بین چون پنبه زن شد بر کمان زمهریر

تخته بند آهنین افکند دی بر پای آب

چون ز شیدایی همی بگسست زنجیر غدیر ...

... کز رخ نو خط همی چارق زند بر فرق پیر

گر پنیر از شیر شاید بست می بندد جهان

بر هوا از ابر همچون شیر برف چون پنیر ...

... ز آفتاب رفعت او خاسیا و هوالحسیر

تا فلک ضبط نظام کل بکلکش باز بست

اولین مضبوط قطمیر است و میرد تا نفیر ...

... از دم باد سبک مغزان کم اندیشی که هست

سالها با کوس میکوبند بر پشت بعیر

حاسدت گوید وزیرم لیک در تصریف لفظ ...

... گرچه نرگس افسر دعوی مرصع میکند

گل تواند بود بر لشکر گه بستان امیر

در بر حکم ازل وقت است این بخشش که هست ...

... چون شرر رقاص بر سطح شراب آتشین

از طربناکی و بیباکی حباب زود میر

در بنان صدر عالی ارغوانی جام می

پاک و رخشان چون سهیل اندر نطاق برج تیر ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۸

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - وصف خزان و مدح ابو منصور وزیر

 

... چهار ماه بخانه فرو خزیده چو مور

پیاله نوش و دهن خیزد و کمر بسته

بعزم خدمت بزم وزیر چون زنبور ...

... بدو حواله نشد هیچ سعی نامشکور

به بست پرده غیبت زوال چون سیمرغ

جمال او چو شرف داد ملک را بحضور ...

... صریر خامه تو بر حضور شهر صبور

بناستودن فرمان تو قضا ماخوذ

بنا نمودن همتای تو جهان معذور

بقهر خصمی عزم تو گر مثال دهد ...

... خجسته خامه تو خندق حوادث را

هزار جسر به بسته برغم چرخ حسور

سلاله کان وزارت بفر منصب خویش ...

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۱۹

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در ذم و قدح اهل نفاق و شکایت از مردم عراق و تخلص در مدح خواجه جمال الدین عثمان

 

شکست دور سپهرم بپایمال ز حیر

بریخت خون جوانیم غبن عالم پیر

همی نفر نفر آید بلا بساخت من ...

... ببرد خواب و قرارم ز دیدگان قریر

مرا چو صبح نخستین زبان به بست فلک

چگونه حال شب خویشتن کنم تقریر ...

... چه دیدم ابری چون دست آفتاب مطیر

یکی شکفته گلستان به پیش من بنهاد

که آسمان لقب سدره داد و خاک سدیر ...

... بیک شعیر برودت سموم هفت سعیر

چه بود نوبر بستان طبع میرا نام

که بر علوم امام است و بر کلام امیر ...

... زمن بریده بقصد و بهانه چه تقصیر

مرا عمامه غربت به بسته دیده و او

همی ز من طلبد ره بخانه تدبیر ...

... بدین معالجه گربه شدی شدی ورنه

برو بنال که یا جابرا لکل کسیر

اثیر اخسیکتی
 
۴۱۲۰

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - توصیف جشن و تعریف شهرود و رباب و مدح فخرالدین عربشاه

 

... می باز چند مهره از شرفه تو گیتی

تا مهره صفت بسته است بر فتنه ره ششدر

از دست نهاد تو انگشت کزان جنت ...

... آن پیر خمیده قد در دست شکنجه گر

وان کودک مستسقی بر بستر پهلو سیم

از زخمه مهرافزا در طبع زده آذر ...

... و آن زنگی و ده دیده نالان شده دزدیده

و آن موی میان بسته در ماتم هجرسر

قوال خوش آوازش با نغمه عاشق کش ...

... گردد فلک پنجم با هیبت کلک تو

بنهاده ز کف خنجر بر کرده بسر چادر

در روم سفر کرده آوازه ی قهر او ...

... ای خصم ز تیغ تو دستان زده با بهمن

وی بزم ز لطف تو بستان شده بر آذر

برد از قدمت تزیین ایوان نصیرالدین

تا بست بدان تمکین زین برفلک محور

مجلس ز تو گلشن شد مسند بتو روشن شد

صدر از تو مزین شد ایشاه جهان داور

چون چرخ بنور مه چون بخت بروی شه

چون باغ بجودنم چون کان بوجود زر ...

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲۰۴
۲۰۵
۲۰۶
۲۰۷
۲۰۸
۵۵۱