عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۴ - کشته شدن هیتال شاه بدست بهزاد و بر تخت نشستن ارژنگ گوید
... سوی خوان او رفت ارژنگ شاه
نه آگاه از گردش مهر و ماه
فرانک بیامد به نزدیک او ...
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۳ - رسیدن شهریار به بیشه دویم و جنگ او با گرگان گوید
دویم منزل ای نامدار سوار
چو پیش آید از گردش روزگار
بدو گفت جمهور کای نامور ...
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۳ - آمدن ارجاسپ شاه با لشکر بر سر لهراسپ شاه گوید
... گریزان به بلخ اندرون رفت شاه
گرفتند گردش فراوان سپاه
فرود آمد آن ترک در گرد بلخ ...
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۲ - آمدن ارهنگ به پای حصار سیستان و بیرون آمدن زال زر گوید
... کند پخته گرزم سر شیر خام
شد از گردش چرخم ار گوژپشت
نگه کن بدین یال و کوپال و مشت ...
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۶ - نامه فرستادن لهراسپ به نزدیک گشتاسپ گوید
... ز فرزانه پرسید لهراسب باز
که از گردش چرخ برگوی راز
بدست که باشد مرا خود زمان ...
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۰ - رسیدن طهماسپ برادر ارجاسپ و رزم او با لهراسپ گوید
... جهان جو پیاده بدامان کوه
بیامد گرفتند گردش گروه
شهنشاه چرخش بزد برنهاد ...
... دگر کس نشد پیش از بیم شاه
گرفتند گردش ز کین آن سپاه
چو ترک سپهر آمد از شیر زیر ...
... نمی رفت کس پیش از ترس شاه
گرفتند گردش ز کین آن سپاه
چنین تا جهان روشن از هور شد ...
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۱ - رفتن فرانک به مهمانی دلارام گوید
... فرود آمد ازباره تند راه
نه آگه بد از گردش آسمان
که آرد چه از پرده بیرون روان ...
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۲ - رفتن فرانک با دلارام در شکارگاه گوید
... مر این شوم کردار مکار را
سواران گرفتند گردش فرو
برآید ز میدان کین هاپهو ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲
... جه حله باسد ازین به که تا زمانه بود
نگار او نکند گردش زمانه هبا
همیشه تاکه امامان خبر دهند همی ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵
... ارجو که بی فنا بودت در جهان بقا
تا آسمان به گردش و تا اختران به سیر
دارند با تو بیعت و با بخت تو وفا ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶
... بر جانب مشرق شفق چون لاله بر سیمین طبق
کوکب به گردش چون عرق بر عارض معشوق ما
انجم چو زر جعفری بر گنبد نیلوفری ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷
... لاجرم بر شعرای همه عالم میرست
تا ز قانون شمار عجم و گردش سال
دی پس از آذر و خرداد ز پیش تیرست ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۳
... چون ببینی روی او گویی دمیده سوسن است
سوسنی دیدی که گردش شاخه های سنبل است
نرگسی دیدی که گردش نوکهای سوزن است
سنگ بر دل بندم اندر عشق آن زرین کمر ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۷۳
... خجسته همت او بخت نیک را یارست
ز بخشش ملک العرش و گردش فلکی
نصیب دشمن او حسرت است و تیمارست ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷
... وز طلعت او نازد چشمی که بصر دارد
هرگز نبود گویی گردش به سپهر اندر
بی آنکه به ایامش سعدین نظر دارد ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵
... ز مطرد تو شود همچو سامری مطرود
فری سمند تو کاندر نبرد گردش اوست
چو گاه سیل ز کهسار گردش جلمود
نه در رگش ضربان کم شود به ضرب سیوف ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸
... بنده ات ماه درفشان و به گرد سپهت
گردش چرخ و درخشیدن خورشید و قمر
یاد فتح تو همه تاجوران خورده به جان ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱
... گشاده هر هنر آثار حکمت داور
نه منعقد شده در سنگها ز گردش چرخ
نه رنگ یافته درکانها ز تابش خور ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۴
در هر چمن از گردش خورشید منور
درست به پیمانه و مشک است به ساغر ...
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۷
... نهنگ یشک و ستون بای و اژدها خرطوم
سپهر گردش و که پیکر و صبا رفتار
بتافت آینه از پشت پیل در صحرا ...