گنجور

 
عثمان مختاری

کنون ازسراینده داستان

یکی داستان بشنو از راستان

کنون بشنو از رزم لهراسپ شاه

ابا ترک پر کینه ارجاسپ شاه

چه ارجاسپ آن ترک پر کین و تلخ

ز توران سپه برد از کین به بلخ

فرستاد از آن روی ارهنگ را

سوی سیستان از پی جنگ را

خود آمد از آن روی در دشت بلخ

جهان کرد بر شاه لهراسپ تلخ

طلایه چه دانست کآمد سپاه

ببردند از آن آگهی پیش شاه

که شاها سپه آمد و کوس پیل

به جوش است صحرا چو دریای نیل

به پیش سپاه است ارجاسپ شاه

سیاهست گیتی ز گرد سپاه

چو بشنید لهراسپ بر بست کوس

بدانگه که برخاست بانگ خروس

چه در دشت بلخ اندر آمد سپاه

شد افروخته آتش رزم خواه

ز خون شد زمین همچو رود کرند

شناور در آن خون چه ماهی سمند

کمند دلیران گلوگیر بود

جهان سبزه از تیر و شمشیر بود

دو جنگ گران کرد لهراسپ شاه

به جنگ سوم شد گریزان سپاه

فکندند ترک و سپرهای رز

بماندند بر جا کمرهای رز

گریزان به بلخ اندرون رفت شاه

گرفتند گردش فراوان سپاه

فرود آمد آن ترک در گرد بلخ

شد از کین به آب اندرون آب تلخ