سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در مدح شمس الملک
هر کجا شاه جهانرا سفر است
فتح بر فتح و ظفر بر ظفر است ...
... نیست غایب نظر سعد از شاه
شاه اگر در سفر و در حضر است
سفر شرق شه مشرق را
باد فرخنده که فرخ سفر است
اختیار سفر خسرو شرق
قاف تا قاف صلاح بشر است ...
... چون قمر راه بر و راه بر است
زین سفر زود خرامد بحضر
شمس ملک آنکه براقش قمر است ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح شمس الملک
... گرد آفان جهان خسرو ما
سال و مه همچو قمر در سفر است
عدل او گرد جهان میگردد
اگر او خود بسفر یا حضر است
مدحش ار چند مطول گویم ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح رکن الدین تمغاج خان
اعلی خدایگان جهان از سفر رسید
منت خدایرا که بفتح و ظفر رسید ...
... شاهنشهی که جنت دنیاست حضرتش
چون از سفر بحضرت نزدیکتر رسید
گرد نعال و همهمه باد پایگانش ...
... اندر دل مقیم و مسافر ز عدل شاه
شادی مقیم گشت چو شاه از سفر رسید
بی آنکه شاه مژده وری نصب کرده بود ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح قدر طغان خان
... شاه شاهان قدر طغان خاقان
از سفر با کمال و جاه رسید
فتح بر عطف زین ببسته برفت ...
... او درست آمد و بگاه رسید
شد بعون اله سوی سفر
باز در عصمت اله رسید ...
... فرخ و ملجاء و نجاه رسید
هر کسی این سفر گناه انگاشت
شه بآمرزش گناه رسید
شد بتدبیر اولیا بسفر
وز سفر قامع العداء رسید
بفنا بردن معادی را ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح دهقان سعدالدین
... گریه من خنده شد چون بسعادت رسید
گنج هنر سعد دین از سفر اورجند
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح صاحب ملک الدهاقین
صاحب عادل بنیکی از سفر آمد
رفت به فرخندگی و با ظفر آمد
اینت خجسته سفر کز آمدن او
کشت امید جهانیان ببر آمد ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - در مدح افتخار الدین رضا ابن شمس الدین عمر
... هر که از بغض تو سازد باز زاد و راحله
کرد باید چار و ناچارش سوی سجین سفر
هیبت تو چون بنات النعششان بپراکند ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح دهقان اجل احمد سمسار
شاید بسرو دیده شدن پیشرو کار
کاندر سفر باد خدای همه احرار
خورشید معالی فلک فضل و محامد ...
... از بنده بدان خاک کف پای ترا عار
جان تو که تا تو بسفر بودی بودم
اندر حضر آشفته و سرگشته چو پرگار ...
... از خدمت تو دور نباشم بهمه حال
خواهی بحضر خوه بسفر این بار آن بار
گر در حضری بنده ترا هست ثنا خوان
ور در سفری بنده ترا هست دعا کار
من چون تو خداوند سرافراز ندیدم ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - در مدح میرعمید سعدالدین
... دوم ز مغفرت جرم بر سرت مغفر
چو از عذاب سفر بنده خواهد آزادی
بقسمت سیم ازاد باد یا ز سقر ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - در مدح فخرالدین
... روز دوم بد از مه آزاده صیام
کازاد وار از سفر آمد بمستقر
از کردگار خود بدو آزادی اندریم ...
... خورشید سوی برج حمل بر چسان رسد
او سوی شهر خویش چنان آمد از سفر
خورشید دوده و گهر خاندان خال ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح علی بن احمد
... وارم بنظم مدح خداوندگار دل
کامد بفرخی ز سفر اختیار دین
کز مدح او کند شرف و افتخار دل ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۹ - در مدح شمس الدین
... شمس نام و آب حسام و سیف جد و تاج عم
آمد از وی بر هواداران درین میمون سفر
آنچه از شیر شکاری بر دل حزم و غنم ...
... شادمان کردی که در عالم مبادت هیچ غم
از سفر خرم خرامیدی و کردی ناگهان
حضرت جلت بدین خرم خرامیدن خرم ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح میرعمید
میر عمید عمده ملک آفتاب جاه
بر چرخ رای شاه سفرپیشه شد چو ماه
ماهی نواز در سفر از بهر شاه را
آن آفتاب حضرت شاه از جلال و جاه
اصلاح ملک در سفرش باز بسته بود
بهر صلاح ملک سفر برگزید و راه
دانست شاه عالم هرجا که او رود ...
... هم حق خلق عالم و هم حق پادشاه
وندر سفر بداد چونانکه در حضر
وی حق خلق عالم و ایزد ورا نگاه
ایزد نگاهداشت که باز آمد از سفر
بارامش و سریر بسوی سریر و گاه ...
... گر سوخت گو بسوز و گر کاست گو بکاه
کردند اهل حضرت تا بود در سفر
بر وی دعای نیک ببسیار جایگاه ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - عشق و بهار
... بر اختیار خلق نه بر اختیار خویش
بهر صلاح خلق سفر کردم اختیار
جستند خلق رنج من از مهربان خویش ...
... بی من مباش تازه و بر گل مکن کنار
تا من چو از سفر برسم از رخان تو
بر گل کنم کنار خود ای چون گل بهار
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶ - لاله رخ
... خواب تمام دیده و شادی تمام دل
از من چو یار عزم سفر کرد پیش ازو
بر بست بار رحلت و برداشت کام دل ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در هجو ابوالحسن حاکم
... لعنت خلق بخرواران کردی تو بپشت
چون بخانه بروی راست کنی بار سفر
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - مطایبه
... آرزوی تخت و باد آمد که بردند مرا
در غدا و در عشا هر روز یکماهه سفر
کاندر آمد باد و چون تخت سلیمان برگرفت ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - لکلک بچه
... تا به جستن راه او باشد به سوی هندوی
پر همی آراید از بهر سفر لکلک بچه
عبادی مروزی » مناقب الصوفیه » بخش ۱۷ - فصل سوم: در خردههای ایشان
... و حق‑سبحانه و تعالی‑می فرماید ایحب احدکم ان یأکل لخم اخیه میتا فکر هتموه
و دیگر آنکه اختیار ایشان سفره بوده است که هرگز خوان ننهند که رسول پیوسته سفره نهاده است و از خوان نهی کرده است
دیگر آنکه چون سفره بنهند تا نخست بسم الله نگویند دست بر آن نبرند بناء آن بدین اصل است که حق‑سبحانه و تعالی‑می فرماید ولا تأکلو ممالم یذکر اسم الله علیه و رسول را چنان بودی که چون طعام پیش نهادند دست فراز نکردی تا نخست دعا نگفتی
دیگر چون بر سفره نشینند سر در پیش افگنند و طریق حرمت سپرند اصلاین آن است کهابوهریره‑رضی الله عنه‑روایت کند از رسول گفت هیچ کس از شما مباد که تتبع لقمه برادری کند که نباید که او شرم دارد و این صاحب نظر را وبال حاصل آید
دیگر آنکه یکی از ایشان اگر به طعام محتاج بود چون به طعام رسد اگر محتاجی دیگر بیند به ترک آن بگوید و ایثار کندامیرالمؤمنین علی‑رضی الله عنه‑مدت سه روز در خانه او هیچ طعام نبودروز سوم دو سه قرص به دستآوردند و جمع شدند تا به کار برنددرویشی به در حجره آمد و طعام طلب کرد آن قرصها بروی ایثار کردندجبرییل درحال این آیت آورد و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة ایشان به امید دریافت این ثنا پیوسته راه ایثار سپردند
دیگر آنکه چون دعوت روند به وقت سفره میزبان را دعا گویند و آن را انکار نشاید کرد که ابوهریره‑رضی الله عنه‑روایت کند که رسول هر گه که نزدیک کسی در رفتی چون طعام پیش آورندی دعا گفتی و دعا این بودی که آمدن ملایکه به خانه تو متصل بادا و طعام توقوت صالحان باد لفظ حدیث دعا این است که اکل طعامکم الابرار وصلت علیکم الملایکة
و دیگر آنکه به آخر سفره شیرینی آورند قال النبی ان فی بطن ابن آدم زاویه لایلوها الا الحلاوة
دیگر چون به جایی روند گویند لایتفرقون الاعن دواق ...
... دیگر آنکه خادم خانقاه آنچه فتوح باشد نخست پیش جمع آرد اگر چیزی زیادتآید به خانه برد اصل این حدیث از آن است کهامیرالمؤمنین علی‑رضی الله عنه‑روایت کرد که رسول وقتی چیزی در حجرهآوردفاطمه‑رضی الله عنها‑گفت مرا بده گفت به تو ندهم و اصحاب صفه بیرون گرسنه می باشند نخست آنجا برم آنچه زیادت باشد پیش تو باز آرم
دیگر کسی در میان جمع تفرقه می کند نصیب خود به آخر نهد مداراین بر آن است کهرسول در آن سفر کهآب اندک بود دست در آن قدح نهاد و از میان انگشتان وی آب روان گشت جمله صحابه آب خوردند او بماند وابوبکر‑رضی الله عنه‑گفت یا رسول الله تو باز خور گفتساقی القوم آخر هم شربا
دیگر چون جایی در روند گویند ما حضر بیارید که تکلف شرط نیست یکی از صحابه روایت کند که نزدیک سلمان در رفتم نان و ماهی پیش آورد و گفت ما حضر این بودکه رسول نهی فرموده است از تکلف که انا و اتقیاء امتی البر امن التکلف ...
عبادی مروزی » مناقب الصوفیه » بخش ۲۵ - فصل پنجم: در تفکر
... بزرگان گفته اند صوفی باید که از ده چیز باز آید از معصیت به طاعت از بخل به وجود از شک به یقین از شرکبه توحید از ریا به اخلاص از گناه به توبت از دروغ به راست از غفلت به فکرت از حرص به استغنا از غضب به تحمل
و این همه فرع است اصل این است که چون صوفی به مقام فکرت رسید و آداب فکرت معلوم گردانید مدد توفیق یابد تا از اغیار تبرا کند و به حق تعالی بازگردد چون به حق تعالی بازگشت به مددفکرت وی را در کنف عنایت خود گیرد و به لطف خویش تربیت کند تا از اعمال به احوال رسد و از صورت به صفت و از تکلف به تصوف سفر کند ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء
درین فصل بدین قدر سخن کفایت کنیم بعد از این اصل دوم گوییم که به باطن تعلق دارد