مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - موعظه
... ماند بر آن که باشد بر کشتیی روان
پندارد اوست ساکن و ساحل همی رود
![مسعود سعد سلمان](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/masood.gif)
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در مدح سلطان ابراهیم
... پیشوای ملوک امام امم
آنکه بر ساحل درش دریا
جز به تکبیر بر نیارد دم ...
![ابوالفرج رونی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/rooni.gif)
غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن چهارم - رکن منجیات » بخش ۷۶ - آیت دیگر زمین است و آنچه در وی آفریده است
... و بیرون حیوان نگاه کن که در قعر دریا حیوانی بیافرید که صدف پوست وی است و وی را الهام داد تا به وقت باران به کنار دریا آید و پوست از هم بازکند تا قطره های باران که خوش بود و چون آب دریا شور نبود در درون وی شود پس پوست فراهم کشد و با دریا رود آن قطره ها را در درون خویش می دارد چنان که نطفه در رحم و آن را می پرورد و آن جوهر صدف بر صفت مروارید آفریده است آن قوت به وی سرایت می کند به مدتی دراز تا هر قطره ای مروارید شود بعضی خرد و بعضی بزرگ و تو از آن پیرایه و آرایش سازی
و در درون دریا از سنگ نباتی برویاند سرخ که صورت نبات دارد و جوهر سنگ که آن را مرجان گویند و از کف دریا جوهری با ساحل افتد که آن را عنبر گویند و عجایب این جواهر بیرون حیوان نیز بسیار است
و راندن کشتی بر روی دریا و ساختن و شکل آن چنان که فرو نشود و هدایت کشتی به آن تا باد کژ و راست بشناسد و آفریدن ستاره تا دلیل وی بود آنجا که همه عالم آب بود و هیچ نشان نبود از همه عجیب تر بلکه آفرینش صورت آب در لطیفی و روشنی و پیوستگی اجزای وی به یکدیگر و در بستن حیات همه خلق از حیوان و نبات در وی از همه عجیب تر که اگر به یک شربت محتاج شوی و نیابی همه مالهای روی زمین بدهی و اگر آن شربت را که در باطن توست راه بسته شود که بیرون نتواند آمد هرچه داری بذل کنی تا از آن خلاص یابی و در جمله عجایب آب و دریاها هم بی نهایت است ...
![غزالی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/ghazzali.gif)
غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن چهارم - رکن منجیات » بخش ۸۱ - فصل (میان شرع و عقل و توحید هیچ تناقض نیست)
همانا که گویی که اگر چنین است ثواب و عقاب چراست و برای چیست که به دست کس هیچ چیز نیست بدان که این جایگاهی است که توحید در شرع گویند و شرع در توحید و در میان این ضعفای بسیار غرق شوند و از این مهلکه کسی خلاص یابد که اگر بر روی آب نتواند رفت باری سباحت تواند کرد و بیشتر خلق سلامت از آن یافتند که خود در این دریا ننشستند تا غرق نشدند عوام خلق بیشتر آنند که خود ندانند و شفقت بر ایشان آن بود که ایشان را به ساحل این دریا نگذارند که ناگاه غرق شوند و کسانی که در دریای توحید نشستند بیشتر غرق بدان شدند که سباحت نشناختند و بود نیز که فهم آن ندارند که بیاموزند یا خود به خویشتن غره باشند طلب نکنند و اندر این دریا غرق شوند که به دست ما هیچ چیز نیست و همه او می کند
و آن را که شقاوت حکم کرده است به جهد از آن بنگردد و آن را که سعادت حکم کرده است به جهد حاجت نبود و این همه جهل و ضلالت است و سبب هلاک است و حقیقت این کارها شناختن هرچند که آن را نشاید که در کتب بنویسند لکن چون سخن به اینجا کشید شمه ای گفته آید ...
![غزالی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/ghazzali.gif)
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۸۶
... باز چون موکب برد بیرون به پیروزی ز مرو
گرد لشگرگاه او بر ساحل سیحون بود
آنگه بگریزد ز لشکر گاه او مدبر بود ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶
... دل تو هست دریای گهر بار
منم بر ساحل دریا چو تاجر
نه نظامم که هستم خازن شعر ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۱
... دریای بیکرانی و از بهر گوهرست
بازارگان به ساحل دریای بی کنار
تا خاک را غبار بود باد را نسیم ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳۷
... گر بود عفو تورا بر خندق دوزخ گذر
ور بود خشم تو را بر ساحل دریا گذار
از دم عفوت شرار آن شود همچون سرشک ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۶۸
... سازد ز ماه زین و ز پروین فسار خویش
ور بگذرد به ساحل دریا سخای تو
دریا بر آفتاب رساند بخار خویش ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹۴
... فتاد کشتی اقبال در میانه یم
دعای خلق کشیدش به ساحل و نگذاشت
که خصم اوکشد او را نهنگ وار به دم ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۷
... فغفور بنالد ز تو در بتکده چین
چیپال بترسد ز تو بر ساحل سیحون
تو خرم و خندان به نشابور نشسته ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۹
... واندر او ملاح دولت برکشیده بادبان
ساحل او منتهای همت خرد و بزرگ
لجه او ملتجای دولت پیر و جوان ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۳
... خداوندا تویی بی چون به جود و همت و احسان
منم چون پشه حیران دوان بر ساحل جیحون
من این خدمت بر این درگاه میراث از پدر دارم ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۳
... بر لب دریای اقبالش گهر جوید همی
پهلوانی کاو سپاه از ساحل جیحون کشید
گر کشید اسکندر از ظلمت همی یاقوت سرخ ...
![امیر معزی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/amir.gif)
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - در باره علی بن محمد طبیب غزنوی
... این ذهن و حذاقت که تو داری به طبیبی
هرگز نرسد کشتی عمر تو به ساحل
ای خاک درت سجده گه حاسد و ناصح ...
![سنایی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/sanaee.gif)
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵ - در مدح امام زکیالدین بن حمزهٔ بلخی و نکوهش خواجه اسعد هروی
... که گنهکار یونس بن متی
به سوی نینوا به ساحل یم
تا فزونست باز از صعوه ...
![سنایی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/sanaee.gif)
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴ - در تمجید و توحید حضرت باری
... یکی را بیشه ساوی یکی را وادی آمون
یکی را قله قاف و یکی را ساحل سیحون
یکی خود را به طمع آن به گردون برده چون نمرود ...
![سنایی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/sanaee.gif)
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۲ - فیالحکمة و سبب رزق الرازق
... ای صدف جوی جوهر الا
جان و جامه بنه به ساحل لا
هست حق جز به نیست نگراید ...
![سنایی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/sanaee.gif)
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۴۸ - التّمثیل فی نظرالسّوء واحوال الدّنیا
... ظن چنان آیدش بخیره چنان
ساکن اویست و ساحلست روان
می نداند که اوست در رفتن
ساحل آسوده است از آشفتن
مرد دنیاپرست از این سانست ...
![سنایی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/sanaee.gif)
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۸ - اندر کمال عقل
... داند آنرا که اهل ذهن و ذکا ست
که سلامت به ساحل دریا ست
دست و پای ترا به بند قضا ...
![سنایی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/sanaee.gif)