بخش ۱۲ - فیالحکمة و سبب رزق الرازق
آن نبینی که پیشتر ز وجود
چون تو را کرد در رحم موجود
روزیت داد نُه مه از خونی
کردگار حکیم بیچونی
در شکم مادرت همی پرورد
بعد نُه ماه در وجود آورد
آن درِ رزق بر تو چُست ببست
دو در بهترت بداد به دست
بعد از آن اِلف داد با پستان
روز و شب پیش تو در چشمه روان
گفت کین هر دو را همی آشام
کُل هَنیئاً که نیست بر تو حرام
چون نمودت فطام بعد دو سال
شد دگرگون ترا همه احوال
داد رزق تو از دو دست و دو پای
زین بگیر و از آن برو هر جای
گر دو در بر تو بسته کرد رواست
عوض دو چهار در برجاست
زین ستان زان ببر به پیروزی
گرد عالم همی طلب روزی
چون اجل ناگهان فراز آید
کار دنیا همه مجاز آید
باز ماند دو دست و پای از کار
بدل چار بدهت دو چهار
در لحد هر چهار بسته شود
هشت جنّت ترا خجسته شود
هشت در بر تو باز بگشایند
حور و غلمان ترا به پیش آیند
تا به هر در چنانکه خواهی شاد
میروی ناوری ز دنیا یاد
مهربانتر ز مادر و پدر است
مر ترا او به خُلد راهبر است
ای جوانمرد نکتهای بشنو
وز عطای خدا نُمید مشو
چون ترا داد معرفت یزدان
در درون دلت نهاد ایمان
خلعتی کان تراست روز جهیز
باز نستاندت به رستاخیز
گر ترا دانش و درم نبود
کو ترا بود هیچ کم نبود
او به فخر آردت نبینی عار
او عزیزت کند نگردی خوار
آنچه داری تو دل بدو مسپار
آنچه او دادت استوار آن دار
تو خزینه نهی نیابی باز
چون بدو دادی او دهد به تو باز
زر به آتش دهی خبث سوزد
زر صافی ترا بیفروزد
بد که او سوخت نیک داد به تو
دولت چرخ رخ نهاد به تو
نفع آتش اگر مقیمترست
آتشآرای ازو کریمترست
تو ندانی نه نیک و نه بد را
خازن او به ترا که تو خود را
یار مار است چون زنی تو درش
مار یار است چون رمی ز برش
ای صدف جوی جوهرِ الّا
جان و جامه بنه به ساحل لا
هست حق جز به نیست نگراید
زاد این راه نیستی باید
تا تو از نیستی کله ننهی
روی را در بقا به ره ننهی
چون شوی نیست سوی حق پویی
تا بوی هست راه دق جویی
می نخوانی تو از کتاب خدا
نیست اموات مرده بل احیا
گرت هست زمانه پست کند
احسنالخالقینت هست کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.