کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
بر رخ میان قطره دریا وجود ما است
فرقی مکن که قطره ز دریا کجا جدا است
هستی یکی است هر چه جز او نیستی بود ...
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
... خرم از گریه کوهی است گل و باغ و چمن
در چه و چشمه ابرو و دل دریا نم نیست
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱
... نام آن لب همه را کام و زبان می سوزد
عکس خورشید رخش در دل دریا افتاد
از حرارت جگر آب روان می سوزد ...
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
... که نبود غیر او موجود دیگر
دل کوهی بجوش آمد چو دریا
ز حیرت خشک لب با دیده تر
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
... خدا بالذات بر اشیا محیط است
دو عالم غرق این دریا است امروز
تمامی صفات و ذات انشاه ...
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
... مردم چشم منی در چشم خون
وز سرشک دیده دریا مپرس
چون بدیدی چشم و روی زلف یار ...
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
... بحر جان را بی سرو پا یافتم
بحر جوهر دان کف دریا عرض
نقد الا جوهر آمد جان پاک ...
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
... تا بر آریم ز وصل تو در از بحر وجود
دارد از گریه پنهان دل و هم دریا چشم
تا به بیند نظر پاک بصد دیده تو را ...
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹
... دوجهان قطره محیط خداست
قطره ها را محیط دریا کن
بی جهت هر طرف که دیدی اوست
بگذر از زیر و ترک دریا کن
چون تبرا کنی ز روح و ز نفس ...
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸
... آمدی بالذات بر اشیا محیط
بس عجب بر برج دریا آمدی
بودی اندر گوشها سامع بخود ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
... مستم ز خون دیده و ساغر بغیرده
دریا کشان کجا می جام و سبو کجا
اهلی ز گفتگوی بتان بس نمی کنی ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸
... هیچ بحری را نیارد عاشق گریان به چشم
هفت دریا پیش سیل عشق ما یک شبنم است
بیستون از پیش بردارد به همت عاقبت ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸
... عاشق روی تو آلوده نگردید بهیچ
غرقه بحر غمت تشنه لب از دریا شد
حالتی داشتم از عشق نهان با مه خود ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۷
دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم
دل بطوفان نهم و چشم به تقدیر کنم ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۱
کی دل سبک باشک جگرگون کند کسی
دریا بقطره قطره تهی چون کند کسی
تو نوبهار حسن نه آنی که دل دهد ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۹
... مشتاقترم هر دم ساقی به می وصلت
بر تشنه مستسقی دریا نبود وافی
اهلی به نسیم خود دل زنده کنش چون تو ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح شاه اسماعیل گوید
... بعهد گل کمال خرمی باشد گلستان را
زرشگ کلک زرپاشت گرهها در دل دریا
ز دست زرفشانت رخنه ها در جان بود کان را ...
... ز مشرق تا به مغرب میکشیدی خوان احسان را
فرو تر می نماید پیش تو چون عکس در دریا
فلک هر چند بالاتر برد فیروزه ایوان را ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در منقبت امیر المومنین علی (ع) گوید
... مهر تو دهد پرتو کاین زورق ماه نو
گردید سلامت رو بر جنبش این دریا
ای از همه حال آگه همراز نبی الله ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح یعقوب خان گوید
... در هژبران اژدهای تیغ او آتش فکند
زان نهنگ از بیم او جا در دل دریا گرفت
گر وزد بر چرخ خاک قهر او ریزد بخاک
خوشه پروین که جا در خرمن جوزا گرفت
فیض ابر رحمتش هر گه که در دریا رسید
در صدف هر قطه شکل لولو لالا گرفت ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - توحید و منقبت معصومین
... گنج شرف محمد جواد کز کرم
قفل از در ذخایر دریا وکان گشاد
بحر کرم علی نقی کآب زندگی ...