شمع روی تو دلمرا چو بجان میسوزد
آفتاب از دم آتش نفسان می سوزد
بحر از کریه ما در بصدف کرد آورد
لعل از یاد لبت در دل کان می سوزد
کام دل هیچکس از لعل تو هرگز نگرفت
نام آن لب همه را کام و زبان می سوزد
عکس خورشید رخش در دل دریا افتاد
از حرارت جگر آب روان می سوزد
پیش رخسار تو ای شمع سراپرده جان
همچو پروانه بیکدم دو جهان می سوزد
آتش روی تو تنها نه دل گل را سوخت
جان بلبل ز غمت نعره زنان می سوزد
گرچه رخسار تو در سنگ چو آتش جا کرد
تا نگویند که او چون دیگران می سوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان عشق و درد ناشی از آن میپردازد. او میگوید که شمع عشقش به سوختن ادامه میدهد و دلش مانند آفتاب در حال سوختن است. زیبایی و جذابیت معشوق باعث میشود که همه چیز در اطرافش تحت تأثیر قرار بگیرد؛ حتی دریا، که به زیبایی او حسادت میکند. عشق به لبان معشوق از هر کام و لذتی فراتر است و هیچ کس نمیتواند از آن بهرهمند شود. جلوههای زیبایی او مانند خورشید در دل شاعر میدرخشد و او را به شدت میسوزاند. در نهایت، شاعر به احساسات بلبل اشاره میکند که با غم معشوق میسوزد و نشان میدهد که این عشق و درد تنها مختص خود او نیست.
هوش مصنوعی: شعله شمعی که به خاطر تو در دل من روشن است، مانند جانم میسوزد؛ در حالی که آفتاب از حرارت آتش وجود من میسوزد.
هوش مصنوعی: دریای عشق ما به شکل گوهر در صدفی زیبا پنهان شده است. اما لعل (گوهر) به یاد لبهای تو در عمق دل، آتشی را برپا کرده و میسوزاند.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته از زیبایی تو رضایت و شادی دل را به دست آورد، زیرا نام آن لبها باعث میشود که همه فقط احساس سوزش و تلخی کنند.
هوش مصنوعی: تصویر لبخند زیبای او در دل دریا منعکس شد و از شدت عشق و حرارت قلبم، آب دریا به آتش درآمده است.
هوش مصنوعی: ای شمع روشن که جلوهات جان را روشن میکند، من همچون پروانهای هستم که در یک لحظه برای تو و عشق به تو میسوزم و تمام دو جهان را در آتش عشق تو میگذرانم.
هوش مصنوعی: آتش زیبایی و جذابیت تو فقط دل گل را نابود نمیکند، بلکه جان بلبل هم از غم تو در عذاب است و با ناله و فریاد به سوختن میافتد.
هوش مصنوعی: هرچند که چهرهات در گدازههای سنگی همچون آتش جا دارد، اما این را پنهان میکنی تا نگویند که تو هم مانند دیگران میسوزی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در فراق رخ یارم رگ جان می سوزد
بی تکلّف ز غمش جمله جهان می سوزد
خواستم شرح غم عشق تو دادن لیکن
زآتش دل نتوانم که زبان می سوزد
همچو گل خنده زنی صبحدمی بر حالم
[...]
باز ازین واقعه ما را دل و جان میسوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان میسوزد
گوییا آتش دوزخ به جهان در زدهاند
که دل مرد و زن و پیر و جوان میسوزد
چنگ در چنگ مغنی ز درون مینالد
[...]
پایم از گرمی رفتار چنان میسوزد
که دل آبله بر ریگ روان میسوزد
وادی شوق چه وادی است که طفلی به هوس
گر کند مرکب نی گرم، عنان میسوزد
حرم عصمت میخانه چه دارالامنی است
[...]
نه همین زآتش عشقت دل و جان میسوزد
عشق روی تو به آنی دو جهان میسوزد
چون زند شعله تر و خشک نمیداند چیست
آتش عشق کز آن پیر و جوان میسوزد
چون چراغی که به فانوس بسوزد شب و روز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.