گنجور

 
اهلی شیرازی

چشم مست گر کشد هر گوشه خلقی در غم است

گوشه‌گیر آن را چه غم گر کار عالم در هم است

در وفاداری رخ زرد مرا بشناس تو

زان که اکسیر وفا بسیار در عالم کم است

کی ز تنهایی به تنگ آیم من مجنون‌صفت

چون خیال آهوی چشم تو با من همدم است

صبح دولت می‌دمد ساقی بده جام شراب

این دم از عالم غنیمت دان که عالم یک دم است

هیچ بحری را نیارد عاشق گریان به چشم

هفت دریا پیش سیل عشق ما یک شبنم است

بیستون از پیش بردارد به همت عاقبت

هرکه چون فرهاد در کار محبت محکم است

جام جم اهلی چه جویی رو بدان خورشید کن

کز فروغ روی او هر ذره‌ای جام جم است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode