ما بدانیم که خوبی چو تو در عالم نیست
در پری و ملک و نسل بنی آدم نیست
هر که نشناخت ترا گوهری هر دو جهان
همه دانند که در علم نظر اعلم نیست
در حریم حرم وصل نمی گنجد غیر
جز که خال سیهش با لب او همدم نیست
ماجرائی که میان گل و بلبل می رفت
غنچه با مرغ سحر گفت صبا محرم نیست
نیست عاقل بر ارباب کرم می دانم
هر که دیوانه آن زلف خم اندر خم نیست
خرم از گریه کوهی است گل و باغ و چمن
در چه و چشمه ابرو و دل دریا نم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ویژگیهای بینظیر یک محبوب سخن میگوید و او را برتر از همه موجودات میداند. او اذعان میکند که هیچکس مانند این محبوب نیست و هرکس او را نشناسد، مانند گوهری در دو جهان از ارزش برخوردار نیست. شاعر بر این نکته تأکید میکند که در فضای عشق و وصال، فقط عشق و زیبایی محبوب مهم است. همچنین اشارهای به داستان عشق گل و بلبل دارد و بر جنون و عشق حقیقی تأکید میکند و در نهایت میگوید که زیبایی و شادابی از گریه و محبت نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: ما مطمئن هستیم که در جهان هیچ کس به خوبی تو نیست، چه در میان پریها و فرشتگان و چه در نسل انسانها.
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را نشناسد، مانند گوهری در دنیای دوگانه است. همه مردم میدانند که در زمینه علم و دانش، هیچکس به اندازه تو عمیق و برجسته نیست.
هوش مصنوعی: در مکان مقدس عشق، چیزی جز زخم سیاه بر لبانش جایی ندارد و غیر از آن نمیتواند باشد.
هوش مصنوعی: قصهای که بین گل و بلبل در حال وقوع بود، غنچه به مرغ سحر گفت که صبح هنوز راز این ماجرا را نمیداند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که هیچ فرد عاقلی نمیتواند در برابر مهربانی و بخشش اربابان اصلی مقاومت کند. من این را میدانم که هر کسی که به زلفهای پریشان و خمیده جذب میشود، به نوعی دیوانه است.
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادی به خاطر غم و اندوهی عمیق است. طبیعت با گل و باغ و چمن زیباست، و چشمان معشوق مانند چشمهای پر از احساسات و زیبایی است؛ اما این دل دریا، در واقع وجود واقعی خود را نمینمایاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
[...]
آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست
وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست
انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست
ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست
گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن
[...]
گر مرا سر رود اندر غم جانان غم نیست
عاشق شیفته دل را خبر از عالم نیست
عهد بستی که دگر از تو نه بردارم دل
ترسم آنست که پیمان بنان محکم نیست
دارم از دست تو بسیار شکابت لیکن
[...]
من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست
خود مرا زهره که پیش تو بر آرم دم نیست
مردم دیده برون میکنم از خانهٔ چشم
تا نبیند رخ خوب تو که او محرم نیست
دل سخت تو به هنگام جفا چون سنگ است
[...]
هر که با جام می لعل لبش همدم نیست
در حریم حرم حرمت ما محرم نیست
دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش
سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست
کمر صحبت این راه ببندی ور نه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.