گنجور

 
کوهی

ما بدانیم که خوبی چو تو در عالم نیست

در پری و ملک و نسل بنی آدم نیست

هر که نشناخت ترا گوهری هر دو جهان

همه دانند که در علم نظر اعلم نیست

در حریم حرم وصل نمی گنجد غیر

جز که خال سیهش با لب او همدم نیست

ماجرائی که میان گل و بلبل می رفت

غنچه با مرغ سحر گفت صبا محرم نیست

نیست عاقل بر ارباب کرم می دانم

هر که دیوانه آن زلف خم اندر خم نیست

خرم از گریه کوهی است گل و باغ و چمن

در چه و چشمه ابرو و دل دریا نم نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode