ترک سودای دین و دنیا کن
بعد از آن وصل حق تمنا کن
وجه باقی به بین و باقی شو
حسن ما را به ما تماشا کن
چونگذشتی زهر چه غیر خداست
گویدت حق که روی با ما کن
دوجهان قطره محیط خداست
قطره ها را محیط دریا کن
بی جهت هر طرف که دیدی اوست
بگذر از زیر و ترک دریا کن
چون تبرا کنی ز روح و ز نفس
به جناب خدا تولا کن
چشم حق بین طلب ز حضرت حق
دیده ها را بدوست بینا کن
این زبانیکه هست در دهنت
هم به ذکر حبیب گویا کن
چشم دل بر گشا و درجان بین
دیده بر روی یار زیبا کن
کوهیا چون شدی بمکتب عشق
همه اسرار شوق انشا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین جهان جهان تبرا کن
رو به بستان جان تماشا کن
نفسی از همه تبرا کن
ساعتی چشم خویشتن وا کن
زان دل ابرساز دریا کن
التفاتی به جانب ما کن
دیده در روی دوست بینا کن
روی او را به تماشا کن
یا ز پستی هوای بالا کن
از بن کوه بر سرش جا کن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.