کی دل سبک باشک جگرگون کند کسی
دریا بقطره قطره تهی چون کند کسی
تو نوبهار حسن نه آنی که دل دهد
کز سینه خار خار تو بیرون کند کسی
تا کی سخن ز چشمه حیوان کند خضر
باوی حدیث آن لب میگون کند کسی
عاشق بوصل یار کجا میرسد مگر
آیین روزگار دگرگون کند کسی
در دیده خواب مردم چشمم ز گریه نیست
چون خواب در میانه جیحون کند کسی
ای همنفس تفحص حالم چه میکنی
خودرا چرا به بیهده محزون کند کسی
انصاف نیست اهلی اگر با چنین غمی
در دور من حکایت مجنون کند کسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به بررسی عواطف و احساسات عاشقانه میپردازد. شاعر در آن به دل سبک و دگرگون شدن، کوتاه آمدن در برابر غم و ناراحتی، و انتظار وصالی اشاره دارد که به نظر میرسد دستیابی به آن دشوار است. او به زیبایی و ظرافت وجود عشق و خیزش احساسات در دل میپردازد و میپرسد که آیا کسی میتواند این همه غم را در دور او بدون تغییر حال و رفتار دیگران برداشت کند. در این میان، شاعر از همنفس خود میخواهد که به حالش توجه کند و دلش را از غم رها سازد. در نهایت، او به عدم انصاف در برخورد با غم و اندوه اشاره دارد و میگوید که هیچکس نمیتواند این احساسات عمیق و دشوار را به سادگی درک کند.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند دل سبک و شاداب خود را با غم و اندوه دیگران سنگین کند، همانطور که دریای عمیق نمیتواند با یک قطره آب خالی شود.
هوش مصنوعی: تو در واقع جوانهی زیبایی هستی، اما نه به آن اندازه که بتوانی دلهای مردم را تسخیر کنی و از دلهای پر از درد و زخم، خارها و ناراحتیها را بیرون کنی.
هوش مصنوعی: چرا خضر همیشه در مورد چشمه حیوان صحبت میکند و از آن خبر میدهد، در حالی که کسی نمیداند آن لب میگون چه سرنوشتی دارد؟
هوش مصنوعی: عاشق نمیتواند به وصال محبوبش دست یابد مگر اینکه سرنوشت و روزگار تغییر کند و شرایط برای او مهیا شود.
هوش مصنوعی: چشمم از شدت گریه برای مردم خالی است، زیرا کسی در میانهٔ جیحون خوابش برود.
هوش مصنوعی: ای همنفس، بپرس حال مرا چرا خود را بیدلیل نگران میکنی.
هوش مصنوعی: نشستهام و با این همه غم، اگر کسی در دور و برم داستان مجنون را بگوید، انصاف نیست که او از درد من بیخبر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی بکنج صبر جگر خون کند کسی؟
امکان صبر نیست، دگر چون کند کسی؟
جان را اگر بمهر تو از دل برون کند
از جان چگونه مهر تو بیرون کند کسی؟
یارب، چه حالتست؟ که روزی هزار بار
[...]
گیرم که دل ز عشق بتان خون کند کسی
طالع اگر مدد نکند چون کند کسی
چون بی تو چارهٔ دل محزون کند کسی
خون می چکد ز قطع نظر چون کند کسی
تا کی به یاد لعل لبی شام تا سحر
دل در فشار پنجهٔ غم خون کند کسی
تا چند بی تو پنجهٔ مژگان خویش را
[...]
گیرم ز خلق روی به هامون کند کسی
از دست خود کجا رود و چون کند کسی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.