گنجور

 
اهلی شیرازی

کی دل سبک باشک جگرگون کند کسی

دریا بقطره قطره تهی چون کند کسی

تو نوبهار حسن نه آنی که دل دهد

کز سینه خار خار تو بیرون کند کسی

تا کی سخن ز چشمه حیوان کند خضر

باوی حدیث آن لب میگون کند کسی

عاشق بوصل یار کجا میرسد مگر

آیین روزگار دگرگون کند کسی

در دیده خواب مردم چشمم ز گریه نیست

چون خواب در میانه جیحون کند کسی

ای همنفس تفحص حالم چه میکنی

خودرا چرا به بیهده محزون کند کسی

انصاف نیست اهلی اگر با چنین غمی

در دور من حکایت مجنون کند کسی

 
 
 
هلالی جغتایی

تا کی بکنج صبر جگر خون کند کسی؟

امکان صبر نیست، دگر چون کند کسی؟

جان را اگر بمهر تو از دل برون کند

از جان چگونه مهر تو بیرون کند کسی؟

یارب، چه حالتست؟ که روزی هزار بار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از هلالی جغتایی
سام میرزا صفوی

گیرم که دل ز عشق بتان خون کند کسی

طالع اگر مدد نکند چون کند کسی

جویای تبریزی

چون بی تو چارهٔ دل محزون کند کسی

خون می چکد ز قطع نظر چون کند کسی

تا کی به یاد لعل لبی شام تا سحر

دل در فشار پنجهٔ غم خون کند کسی

تا چند بی تو پنجهٔ مژگان خویش را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه