مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۸
... ای خورده و ای برده اسرار تو اسرارم
خورشید بود مه را بر چرخ حریف ای جان
دانم که بنگذاری در مجلس اغیارم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۹
... ماننده مریخی با ماه و فلک خشمم
وز چرخ کله زرین در ننگم و در عارم
گر خویش منی یارا می بین که چه بی خویشم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۰
... گویی که نیم در خون در شیره انگورم
ای عشق که از زفتی در چرخ نمی گنجی
چون است که می گنجی اندر دل مستورم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۲
... شب و روز دویدم ز شب و روز بریدم
و زین چرخ بپرسید که چون تیر بجستم
من از غصه چه ترسم چو با مرگ حریفم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۵
... نیفتیم بر این خاک ستان ما نه حصیریم
برآییم بر این چرخ که ما مرد حصاریم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۸
... زین جان پر از وهم کژاندیشه گذشتیم
زین چرخ پر از مکر جگرخوار رهیدیم
دکان حریصان به دغل رخت همه برد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۹
... وین جا همه سرگشته تر از مهره نردیم
چرخی است کز آن چرخ چو یک برق بتابد
بر چرخ برآییم و زمین را بنوردیم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۶
... چون ابر دو چشمم بستد جوهر آن بحر
بر چرخ وفا آید این ابر روانم
در حضرت شمس الحق تبریز ببارم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۰
... از این باده جوان گر خورده بودی
نبودی پشت پیر چرخ را خم
زمین ار خورده بودی فارغستی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۳
... عجب خاکم که من از آتش عشق
دماغ چرخ را پرباد کردم
ز شادی دوش آن سلطان نخفته ست ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۷
... چه چاره چون به حکم آن شبانیم
چو چرخ اندر زبان ها اوفتادیم
چو چرخ بی گناه و بی زبانیم
حریف کهرباییم ار چو کاهیم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۲
... از این باده جوان گر خورده بودی
نبودی پشت پیر چرخ را خم
زمین ار خورده بودی فارغستی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۴
... از بهر نیاز و درد ایشان
ما بر سر چرخ و اختر آییم
از سیمبری که هست دلبر ...
... اندر ملکوت و لامکان ما
بر کره چرخ اخضر آییم
از عالم جسم خفیه گردیم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۸
... دل گفت چگونه دزد باشم
من خازن چرخ لاژوردم
زین دمدمه از خرم بیفکند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۰
... یک عقده نماند از وجودم
گه باروی چرخ رخنه کردم
گه سکه آفتاب سودم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۷
... بر پشت فلک همی دوانم
آن بار که چرخ برنتابد
از قوت عشق می کشانم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۹
... گل از تو بریم ما چه دانیم
گر چرخ هزار مه نماید
در تو نگریم ما چه دانیم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۱
... بندها را بردرانم پندها را بشکنم
چرخ بدپیوند را من برگشایم بند بند
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۴
... یک جو از سرش نگوییم ار همه جو جو شویم
گرد خرمنگاه چرخ ار چه که ما سیاره ایم
همچو مریم حامله نور خدایی گشته ایم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۵
... چون براق عشق عرشی بود زیر ران ما
گنبدی کردیم و سوی چرخ گردون تاختیم
عالم چون را مثال ذره ها برهم زدیم ...