گنجور

 
مولانا

تا عاشق آن یارم بی‌کارم و بر کارم

سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم

ماننده مریخی با ماه و فلک خشمم

وز چرخ کله زرین در ننگم و در عارم

گر خویش منی یارا می بین که چه بی‌خویشم

ز اسرار چه می پرسی چون شهره و اظهارم

جز خون دل عاشق آن شیر نیاشامد

من زاده آن شیرم دلجویم و خون خوارم

رنجورم و می دانی هم فاتحه می خوانی

ای دوست نمی‌بینی کز فاتحه بیمارم

حلاج اشارت گو از خلق به دار آمد

وز تندی اسرارم حلاج زند دارم

اقرار مکن خواجه من با تو نمی‌گویم

من مرده نمی‌شویم من خاره نمی‌خارم

ای منکر مخدومی شمس الحق تبریزی

ز اقرار چو تو کوری بیزارم و بیزارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۴۵۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

چون من ز همه عالم ترسا بچه‌ای دارم

دانم که ز ترسایی هرگز نبود عارم

تا زلف چو زنارش دیدم به کنار مه

پیوسته میان خود بربسته به زنارم

تا از شکن زلفش شد کشف مرا صد سر

[...]

مولانا

در آینه چون بینم نقش تو به گفت آرم

آیینه نخواهد دم ای وای ز گفتارم

در آب تو را بینم در آب زنم دستی

هم تیره شود آبم هم تیره شود کارم

ای دوست میان ما ای دوست نمی‌گنجد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
قاسم انوار

دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم

اغیار نمی خواهم، من شیفته یارم

گویند که: در عشقش صد جان بجوی باشد

گر کار بجان آید، والله که خریدارم

فردا که قیامت بو، هرکس بر کس میشو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه