گنجور

 
مولانا

امروز مرا چه شد چه دانم

امروز من از سبک دلانم

در دیدهِ عقل بس مَکینم

در دیدهِ عشق بی‌مَکانم

افسوس که ساکن زمینم

اِنصاف که صارمِ زمانم

این طُرفه که با تَنِ زمینی

بر پشتِ فلک همی‌دَوانم

آن بار که چرخ برنتابد

از قُوَتِ عشق می‌کِشانم

از سینه خویش آتشش را

تا سینهٔ سنگ می‌رِسانم

از لذت و از صفای قندش

پُر شَهد شده‌ست این دهانم

از مشکلِ شمسِ حقِ تبریز

من نکته مشکلِ جهانم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۵۶۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجه عبدالله انصاری

چون با خودم از عدم کم ام کم

چون با تو بوم همه جهانم

بپذیر مرا و رایگان دار

هر چند که رایگان گرانم

سنایی

ای ناگزران عقل و جانم

وی غارت کرده این و آنم

ای نقش خیال تو یقینم

وی خال جمال تو گمانم

تا با خودم از عدم کمم کم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
قوامی رازی

ای مهر تو در میان جانم

و ای نام تو بر سر زبانم

تو خوب چو باغ ارغوانی

من زشت چو کشت زعفرانم

از بردن نام و زلف و خالت

[...]

میبدی

چون با خودم از عدم کم ام کم

چون با تو بوم همه جهانم‌

بپذیر مرا و رایگان دار

هر چند که رایگان گرانم.

خاقانی

از تف دل آتشین دهانم

زان نام تو بر زبان نرانم

ترسم که چو صبر از غم تو

نام تو بسوزد از زبانم

فریاد کز آتش دل من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه