مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵
... دو سه رندند که هشیار دل و سرمستند
که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
سر دهانند که تا سر ندهی سر ندهند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۲
... هر یک امسال به زیبایی صد چندان شد
گلرخانی ز عدم چرخ زنان آمده اند
کانجم چرخ نثار قدم ایشان شد
ناظر ملک شد آن نرگس معزول شده ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۰
... پر زدن نوع دگر باشد اگر نیز بود
رقص نادر بودت بر زبر چرخ کبود
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۴
... آب حیوانی ز خونی می مزید
قد و بالایی که چرخش کرد راست
عاقبت چون چرخ کژقامت خمید
قد و بالایی که عشقش برفراشت ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۰
... چه جای آفتابی کز پرتو جمالش
صد آفتاب و مه را بر چرخ حال گیرد
شویان اولینش بنگر که در چه حالند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۵
... وان خام را بپز که سخن خام می رود
زان باده داده ای تو به خورشید و ماه و چرخ
هر یک بدان نشاط چنین رام می رود ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۷
... هر جان که دید چشم تو را گفت داد داد
گفتم که چشم چرخ چنین چشم هیچ دید
سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۱
... بگشاد سر و دست که وقت کنار شد
گلزار چرخ چونک گلستان دل بدید
در رو کشید ابر و ز دل شرمسار شد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۹
... وز آسمان سپیده کافور بردمید
صوفی چرخ خرقه و شال کبود خویش
تا جایگاه ناف به عمدا فرودرید ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۶
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانک بلندت کند تا بتواند فکند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۷
... چونک بتابد ز تو پرتو نور احد
سینه کبودی چرخ پرتو سینه منست
جرعه ی خون دلم تا به شفق می رسد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۵
... هر آن دلی که به تبریز و شمس دین شده باشد
چو شاه ماه به میدان چرخ اسب دواند
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۴
... ستاره ایست خدا را که در زمین گردد
که در هوای ویست آفتاب و چرخ کبود
بسا سحر که درآید به صومعه مؤمن
که من ستاره سعدم ز من بجو مقصود
ستاره ام که من اندر زمینم و بر چرخ
به صد مقامم یابند چون خیال خدود ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۷
... چه صبر کردن و دامن ز فتنه بربودن
نشسته تا که چه آید ز چرخ روزی چند
درآمد آتش عشق و بسوخت هر چه جز اوست ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۳
... سپیدی رخ این دل سپیدها بخشد
که طاس چرخ حواشیش را نپیماید
سپیده را چو فروشست شب به آب سیاه ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۹
... صعوه پرشکسته ای دیدی
بیضه چرخ زیر پر پرورد
باز شد خنده خانه این جا ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۳
... تا شهید تو را سعید کنند
چرخ کهنه به گردشان گردد
تا کهنه هاش را جدید کنند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۲
... گفتم کی پیش رخت شمع فلک تار
گفتم کی زیر و زبر چرخ و زمینت
نیست عجب گر بر تو نیست مرا بار ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۷
... آورد برون گردون از زیر لگن شمعی
کز خجلت نور او بر چرخ نماند اختر
خورشید گر از اول بیمارصفت باشد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۸
... خورشید وصال تو روزی به جمل آید
در چرخ دلم یابد برج حملی دیگر
اجزای زمین را بین بر روی زمین رقصان ...