آمد بهار خرم و رحمت نثار شد
سوسن چو ذوالفقار علی آبدار شد
اجزای خاک حامله بودند از آسمان
نه ماه گشت حامله زان بیقرار شد
گلنار پرگره شد و جوبار پرزره
صحرا پر از بنفشه و که لاله زار شد
اشکوفه لب گشاد که هنگام بوسه گشت
بگشاد سر و دست که وقت کنار شد
گلزار چرخ چونک گلستان دل بدید
در رو کشید ابر و ز دل شرمسار شد
آن خار میگریست که ای عیب پوش خلق
شد مستجاب دعوت او گلعذار شد
شاه بهار بست کمر را به معذرت
هر شاخ و هر درخت از او تاجدار شد
هر چوب در تجمل چون بزم میر گشت
گر در دو دست موسی یک چوب مار شد
زنده شدند بار دگر کشتگان دی
تا منکر قیامت بیاعتبار شد
اصحاب کهف باغ ز خواب اندرآمدند
چون لطف روح بخش خدا یار غار شد
ای زنده گشتگان به زمستان کجا بدیت
آن سو که وقت خواب روان را مطار شد
آن سو که هر شبی بپرد این حواس و روح
آن سو که هر شبی نظر و انتظار شد
مه چون هلال بود سفر کرد آن طرف
بدری منور آمد و شمع دیار شد
این پنج حس ظاهر و پنج دگر نهان
لنگ و ملول رفت و سحر راهوار شد
بربند این دهان و مپیمای باد بیش
کز باد گفت راه نظر پرغبار شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره آمدن بهار و زیباییهای آن است. در این بهار، طبیعت به حیات جدیدی دست مییابد؛ گلها میرسند، درختان شکوفه میدهند و زمین از باران آسمانی سیراب میشود. شاعر به وصف جلوههای زیبا و شگفتانگیز بهار میپردازد و حالتهای مختلف طبیعت را به تصویر میکشد. بهار به مانند یک شاه، تمامی موجودات را زیبا و سرزنده میکند و حس زندگی دوباره را به کشتگان زمستانی منتقل میسازد. در این فضا، همگان به جشن حیات و زیبایی شادمان میشوند و روح و روان به آرامش و سرزندگی میرسد. شاعر به انسانها یادآوری میکند که باید از این نعمت الهی بهرهمند شوند و توجه بیشتری به زیباییهای زندگی کنند.
هوش مصنوعی: بهار خوش و خرم آمد و نعمتها پخش شد. سوسن، همانند شمشیر آبدار علی، زیبا و درخشان شد.
هوش مصنوعی: زمین از آسمان مواد لازم را دریافت کرده بود و مانند زنی باردار، آماده رشد و پرورش زندگی شد.
هوش مصنوعی: گلنار با دقت و زیبایی پیچیده شد و جویبار پر از زنگ و صدا گردید. صحرا هم پر از بنفشهها شده و لالهها شکوفه زدهاند.
هوش مصنوعی: گل لب خود را باز کرد وقتی زمان بوسه رسید، سر و دست نیز از هم فاصله گرفتند.
هوش مصنوعی: در باغی که به زیبایی گلها آراسته است، آسمان از دل عاشق پر از احساس شرم شده و ابرها را کنار کشیده تا زیباییها را بهتر ببیند.
هوش مصنوعی: خار به خاطر احساس تنهایی و بیمحبتی اش به درد دل میپردازد و به همین خاطر دعاهایش برآورده میشود و مانند یک گل زیبا و دلربا جلوهگر میشود.
هوش مصنوعی: پادشاه بهار با عذرخواهی، کمربند خود را محکم بسته و به هر شاخه و درختی احترام گذاشته است و به این ترتیب، همه چیز را زینت داده و شکوه بخشیده است.
هوش مصنوعی: هر چوبی که در تجمل و زیبایی به شکل بزم و مهمانی درآمده باشد، اگر به دست موسی قرار بگیرد، میتواند به یک مار تبدیل شود. این جمله بیانگر قدرت و تأثیرگذاری موسی و همچنین تغییر شکل اشیاء در دستان اوست.
هوش مصنوعی: دوباره کسانی که به قتل رسیده بودند، زنده شدند تا کسانی که منکر قیامت هستند، بیاهمیت به نظر بیایند.
هوش مصنوعی: اهل غار از خواب بیدار شدند و وقتی لطف و رحمت خداوند به یاری آنها شتافت، زندگی و امیدی تازه پیدا کردند.
هوش مصنوعی: این شعر به حال و هوای زندهها در زمستان اشاره دارد و از آنها میپرسد که در کجا هستند و چه به سرشان آمده است، به خصوص وقتی که خواب روحها را از جا کنده و به سردی و بیحرکتی زمستان دامن زده است. احساس تاریکی و از دست رفتن نشاط در این زمان، در این عبارت مشهود است.
هوش مصنوعی: در آن طرف، جایی که هر شب حواس و روح انسان آزاد میشوند و آنجا که هر شب امید و نگاه به آینده احساس میشود.
هوش مصنوعی: ماه همچون هلالی بود که به سمت آن طرف حرکت کرد و سپس درخشش شگفتانگیزی به وجود آورد و نور و روشنی را برای آن دیار به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: این پنج حسی که برای شناخت دنیای بیرون داریم، به مرور زمان ناتوان و خسته شده و در نتیجه، حالا جان و روح و معانی عمیقتری پیدا کردهاند.
هوش مصنوعی: سکوت کن و اجازه نده که باد حرف بزند، چون اگر بگذاری باد صحبت کند، راه دید را پر از غبار میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باز آمد آنکه ملک بدو کامکار شد
باز آمد آنکه بخت بدو بختیار شد
بر پای ظلم هیبت او پای بند گشت
در دست عدل دولت او استوار شد
بیدار بود فتنه کنون مست خواب گشت
[...]
گل باز نزد آن بت فرخار خار شد
بر دل ز وصل او غم دشخوار خوار شد
در شعر هر که از پی معنی خاص رفت
شیری است که بقوت خود در شکار شد
وانکس که خوی کرد که معنی برد ز غیر
چو روبه از شکار کسان ریزه خوار شد
کم همتی مکن که در فیض بسته نیست
[...]
جانم اسیر دام سر زلف یار شد
دل در هوای حسن رخش بیقرار شد
جانها معطرست و دو عالم پر از نسیم
تا زلف عنبرین برخت مشکبار شد
زآوازه فراق تو دلها بباد رفت
[...]
از جور گلرخان دل من خوار و زار شد
چندان جفا کشید که بی اعتبار شد
ای آرزوی دیده و دل بهر دیدنت
عمرم تمام صرف ره انتظار شد
حیرت نصیب دیده ی شب زنده دار گشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.