سپیده دم بدمید و سپیده میساید
که ویس روز رخ خویش را بیاراید
غلام روز دلم کو به جای صد سالست
سپیده چهره دل را به کار میناید
سپیدی رخ این دل سپیدها بخشد
که طاس چرخ حواشیش را نپیماید
سپیده را چو فروشست شب به آب سیاه
رخ عجوزه دنیا ببین چه را شاید
بده عجوزه زراق را هزار طلاق
دم عجوزه جوانیت را بفرساید
بران تو دیو ز خود پیش از آنک دیو شوی
وگر نه من خمشم عن قریب بنماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، سپیده دم به عنوان نماد تجدید حیات و زیبایی، با طلوع خود میخواهد وجههای تازه به دنیا ببخشد. شاعر به عشق و دلباختگی اشاره میکند و میگوید که دل او بهدلیل غمها و گذر زمان، مانند سالها دچار دردی عمیق است. همچنین، اشاره به شب و ظلمتها و تلاش برای رهایی از آن دارد. در نهایت، شاعر به نوعی هشدار میدهد که باید قبل از تبدیل به دنیای تاریک، از قید و بندها رها شود، زیرا زمان به سرعت سپری میشود.
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، نور صبح شروع به تابش میکند و با آمدن روز، زیباییهای خویش را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: دل من همچون بندهای است که در روز و شب به یاد عشق میتُپد و گویی یک صبح روشن به اندازه صد سال انتظار میکشد. این دل عاشق، در این سرور و شوق به سر میبرد و با لکنتی شیرین میتازد.
هوش مصنوعی: دل سفیدی که دارد، به دیگرانی که همدل و همفکر هستند، زیبایی میبخشد و از بالا رفتن گناه و مشکلات زندگی در امان است.
هوش مصنوعی: وقتی که سپیدهدم شب به پایان میرسد و دنیای عجیب و غریب را به تصویر میکشد، ببین که چه فرصتی در برابر توست.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به انتقاد از پیری و زوال جوانی اشاره دارد. در آن به فردی پیشنهاد میشود که از رابطهای که به مرور زمان به آن آسیب رسیده، رهایی یابد. همچنین به نوعی جوانی و شادابی را با ارزش میسازد و نشان میدهد که باید برای حفظ آن تلاش کرد.
هوش مصنوعی: بر خود مسلط باش و پیش از آنکه به حالت وحشتناک بیفتی، فکر کن. در غیر این صورت، به زودی همین وحشت را خواهی دید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.