دی سحری بر گذری گفت مرا یار
شیفته و بیخبری چند از این کار
چهره من رشک گل و دیده خود را
کرده پر از خون جگر در طلب خار
گفتم کی پیش قدت سرو نهالی
گفتم کی پیش رخت شمع فلک تار
گفتم کی زیر و زبر چرخ و زمینت
نیست عجب گر بر تو نیست مرا بار
گفت منم جان و دلت خیره چه باشی
دم مزن و باش بر سیمبرم زار
گفتم کی از دل و جان برده قراری
نیست مرا تاب سکون گفت به یک بار
قطره دریای منی دم چه زنی بیش
غرقه شو و جان صدف پر ز گهر دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مکالمهای عاشقانه و عاطفی با معشوقش پرداخته است. او احساس یار را شیفته و بیخبر از دردهای عاشق میداند و خود را با چهرهای زیبا توصیف میکند که با خون دل تغذیه شده است. شاعر سوالاتی دربارهی موقعیت خودش در برابر محبوب میسازد و اشاره میکند که زیبایی معشوقش او را تسخیر کرده است. معشوق در پاسخ به شاعر میگوید که او جان اوست و او نباید نگران باشد. در نهایت، شاعر از عدم توانایی تحمل سکون در عشق سخن میگوید و به عمق ارتباطش با معشوق اشاراتی میکند.
هوش مصنوعی: دیروز در صبح زود، بر سر راهی کسی به من گفت که یارم به شدت عاشق و بیخبر از حال من است. او چندان از این موضوع خبر ندارد.
هوش مصنوعی: چهره من به زیبایی گل شبیه است و چشمانم پر از اشک و غم است، در حالی که به دنبال یک خار هستم.
هوش مصنوعی: گفتم که کی میتواند در برابر قامت تو مثل سرو باشد و وقتی به زیبایی تو نگاه میکنم، میدانم که شمع آسمان هم در مقابل چهرهات بیفایده و کمنور است.
هوش مصنوعی: گفتم چه چیزی میتواند دلیلی باشد برای نگرانی من، وقتی که تو در این دنیای پر از دگرگونی و بیثباتی وجود نداری و من بر دوش خود بار سنگینی حس میکنم؟
هوش مصنوعی: گفت من هستم جان تو و تو چه فکری میکنی؟ حرف نزن و فقط در کنار من بمان، چون حال من خوب نیست.
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که من آرام و قرار ندارم. او گفت من نمیتوانم برای یک لحظه هم ساکت بمانم.
هوش مصنوعی: ایندماه شما جزئی از دریا هستید، پس چرا جزئی از آن نمیشوید؟ بیشتر در آن غرق شوید و زندگیتان را پر از گنجینهها کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هی المعالم و الاطلال والدار
دار علیها من الاحباب آثار
ملک تعالی در حق عالم غدّار
ندای فاعتبروا کرد یا اولی الابصار
زمانه بر مثل لعبت است مرد فریب
چو نیک درنگری زنگی است مردم خوار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.