گنجور

 
۳۴۱

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در شکایت از روزگار

 

... آهم ز دست دوست بگردون همیشود

موج بلا نگر که بمن چون همیرسد

عمر عزیز بین که ز من چون همیشود ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۳۴۲

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۵ - شمسه نرگس

 

... از حزم تو پوشید زره قامت ماهی

وز جود تو زد موج گهر صفحه فولاد

با شربت الطاف تو تحلیل پذیرد ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۳۴۳

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - مزبله دیو

 

... برجهانی چه نهی دل که زبس آزونیاز

موج آفت را بر چرخ تلاطم بینی

چند ازین بیخردان خیره ملامت شنوی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۳۴۴

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

... گرچه لاف از بیوفایی میزند

از میان موج خون چون غرقه

دست هر ساعت بجایی میزند ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۳۴۵

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الخامسة - فی اللغز

 

... روزگار از تو تافته هر سر

چون فوج موج آن دریا باوج سما کشید مد آن سیل بحد زبی رسید اصحاب اقتراح اقداح بینداختند و شیخ را بزبان اعتذار بنواختند و با بینوایی خود درساختند و آنچه داشتند در وی انداختند بدانستند که گفتن گزاف حرفت سردان است و لاف زدن نه کار مردان

پس هر یک از آنچه داشت در میان نهاد و پیر جمله را در انبان آفتاب وار روی غربت بمغرب آورد و قصد دیار یثرب کرد ...

حمیدالدین بلخی
 
۳۴۶

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون

 

... ز آهن صبر اگر کشتی گزیدی خرد و بشکستی

گر آن کشتی دمی در موج این دریای ما بودی

غمام روز نوروزی بجز غمها نباریدی ...

... پس گفت این پیر الجنون فنون و العاشق زبون ندانسته ای و دریافت این دقیقه نتوانسته ای اگر خواهی بدانی ردای تکبر بیفکن و ساز نخوت بشکن و ترفع و تقدم بگذار و کودک وار بزانوی تعلم بنشین تا از مجانین بیمارستان قوانین این داستان بیاموزی که در الجنون فنون معانی دقیق و اشارات رقیق بسیار است

بدانکه نوعی از این علت مبکی است و بعضی مضحک و جنسی ازین مرض مقویست و جنسی مهلک بعضی موجب سکون و قرار است و برخی موجب اضطرار و نقار هیچ علت چندین شعب و زوایا و عقد و خبایا ندارد

و عاشق زبون آنست که هر که را با سرواده تهمت عشق گرفتند سخره عالمیان و ضحکه آدمیان گردد الزبون یفرح بلا شییی بخیال خرسند شدن و بمحال در بند شدن غایت زبونی و نهایت سرنگونی است ...

حمیدالدین بلخی
 
۳۴۷

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة فی صفة الشتاء

 

... پس هر یک بگفتار لطافتی افزود و بکردار کرامتی مینمود واز ابنای هنر رجال فضل از هر دیار میرسیدند ونیک و بدوغث وسمین در نظم و نثر میسنجیدند

اتفاق را آنشب سرما شدتی داشت مفرط و غلبه ای داشت بکمال ماه و انجم گویی از حجاب پنجم می تابد و دریای شب تیره تر از موج قیر بود و فضای عالم پرقواریر زمهریر هوا چون سینه صدف از قطرات برف مروارید می کرد و لشگر بهمن شوکت وقوت خود را در عالم پدید کرد

شراب در قعر پیاله چون خون در دل لاله افسرده بود و می لعل در دهان چون لعل بدخشان در کان سخت شده جامه افلاک گلیم سیاه بود و فرش خاک حریر سپید ...

حمیدالدین بلخی
 
۳۴۸

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷

 

... که شش جهات جهان پیش تو شود محراب

ز موج خون جگر خستگان خاکی دان

که بادبان فلک می رود چنین به شتاب ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۴۹

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹

 

... وان علی مرتبت و علم که خلقش حسن است

جرعه جام جلالش مثلا موج زنی است

که فلک رخنه کن از قوت و قلزم شکن است ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۰

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰

 

... در ازل از نه فلک نه پای منبر بسته اند

موج می زد فتنه از تیغش جهان سدی ببست

یارب این سد پیش این دریا چه در خور بسته اند ...

... آنکه اعداد فلک هر هفت محضر بسته اند

هیبتش طوفان موج انگیز و عفوش کشتی است

کز برای عصمت نوح پیمبر بسته اند ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۱

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱

 

... زانکه این سرو سهی زان بوستان آمد پدید

صحن آن دریای دولت تا ابد پر موج باد

کاین چنین در زان محیط بی کران آمد پدید ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۲

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵

 

... بسته شود سقف فلک را مدار

موج زند بحر شقایق چنانک

کشتی دولت برسد بر کنار ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۳

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴

 

... وی طرفه تر که مشگ سیه شد مزورش

در بیشه شیر دیده کنون بحر موج زن

زین روی گشت روی به رنگ معصفرش ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۴

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰

 

چه جرم است این بر آورده سر از دریای موج افگن

به کوه اندر دمان آتش به چرخ اندر کشان دامن ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۵

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳

 

... بگسل ز آشیانه این تیره آشیان

بحری است موج زن ز حوادث قضای خاک

یا در سفینه باش چو نوح ار نه بر کران ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

... دشمن او را در آن شمار گرفته

موج کف زر فشان او گه بخشش

شه ره این سقف زرنگار گرفته ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۷

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

... من چه غم داشتمی گر تو وفا داشتیی

موج خون می زندم چشم و نکردی گله هم

گر تو گوشی به من غم زده وا داشتیی ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۸

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳۰

 

... با تیغ قهر بدگهر آمد به کینه ام

آن را مبین که موج بلا از سرم گذشت

این بین که ماند بر سر خشکی سفینه ام ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۵۹

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۳

 

... خاک بین راه ناصواب زده

موج خونابه بین ز دامن خاک

بر گریبان ماهتاب زده ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۳۶۰

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۷

 

ای که موج سینه تو غوطه دریا دهد

پرتو طبعت فروغ عالم بالا دهد ...

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۶۳