گنجور

 
۳۵۶۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۰

 

... داغی که ز دست تو بود چشم من است آن

در موج لطافت شده پنهان تن سیمش

گل پیرهنان نکهت گل پیرهن است آن ...

جویای تبریزی
 
۳۵۶۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۱

 

... می برد همچون حنا از دست رنگ روی او

حبذا زلفی که بیزد هر سحر موج نسیم

در حریم نکهت سنبل عبیر بوی او ...

... پیچ و تاب فکر در آیینه زانوی او

از صفا آیینه شور موج جوهر را نشاند

کرده ام هموار بر خود وضع ناهموار او

جویای تبریزی
 
۳۵۶۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۷

 

... شود هر گاه در چشم تصور جلوه گر ترسم

که تیغ موج خون دیده آید بر خیال او

جویای تبریزی
 
۳۵۶۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۹

 

... بر هوا خیل پری در جلوه ناز آمده

برگهای نسترن از شوخی موج نسیم

فوج ارواح است پنداری به پرواز آمده ...

جویای تبریزی
 
۳۵۶۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۰

 

... نفس را آمد و رفت پیاپی

بود موج سراب زندگانی

نترسد از خمار صبح محشر ...

جویای تبریزی
 
۳۵۶۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۸

 

به چشمم موج می دور از تو شمشیر است پنداری

تبسم بر لب گل خنده شیر است پنداری ...

جویای تبریزی
 
۳۵۶۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱ - در نعت رسول صلی الله علیه و سلم

 

... خاک چون پهلو دهد آیینه را یابد جلا

هر دم از موج نسیمی بایدش خوردن قفا

شمع سان از سرکشی هر کس نبیند پیش پا ...

جویای تبریزی
 
۳۵۶۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲ - درمدح خاتم انبیا محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم

 

... پرده را یکباره زان خورشید عارض برمگیر

زورق دل را مکن طوفانی موج صفا

در غزل گویی شنیدی آفرین از همگنان

نعت گو جویا و بشنو از ملایک مرحبا

پاکتر از موج کوثر کن زبان خویشتن

تا توانی بود زین پس نعت سنج مصطفا ...

... او یدالله است باید تیغ او شیر خدا

تیغ او بهر محبان موجه آب بقاست

وز برای دشمنان باشد رگ ابر بلا

در کفش تیغ است یا موج است در بحر شکار

یا رگ ابری که بگرفته است از دریا هوا ...

جویای تبریزی
 
۳۵۶۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳ - در نعت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)‏

 

... نسیم باغ ازان می برد زجا که مراست

به رنگ مرغ سحر بال و پر ز موج هوا

چه مایه فیض که عالم ز نور صبح اندوخت ...

... چو شمع خلوت فانوس راز دل پیدا

ز عشق گرچه چو موج است حبیب صبرم چاک

به پاکدامنی من قسم خورد دریا ...

... بدرگه تو مرا روی دل چو قبله نما

ز بیم نهی تو در بزم باده موج شراب

کند به چشم قدح کار ریزه مینا ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴ - قصیده در نعت آنسرور صلی الله علیه و آله

 

... از فیض فرحناکی عهد تو عجب نیست

کز موج اثر چین نبود جبهه یم را

در روز وغا خصم تنک حوصله ات راست ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۵ - در نعت امام علی ابن ابی طالب (ع)‏

 

در بلند و پست دنیای اسیر انقلاب

زورق عمرت تباهی گشته در موج سراب

هر که سر بر کرد از پیراهن صدق و صفا ...

... می شود برندگی در آهن افزونتر زآب

از پی معماری گل هر سحر موج نسیم

بی تکلف برده از چشم و دل من آب و تاب ...

... وحشتم چون جوهر شمشیر کی از جا برد

منکه آرامیده ام در موج خیز اضطراب

در شب هجرت مپرس از اضطراب دل مپرس ...

... آنکه حفظش سایه افکن گر شود بر روی بحر

تکمه چاک گریبان موج را گردد حباب

آن شه خیبر گشا کز فیض نام نامیش ...

... تور بر اندام خورشید برین در اضطراب

حلقه های جوشن دشمن خورد بر هم چو موج

تا بر اندامش ز برق تیغ او گردید آب ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۶ - در منقب امام مهدی (ع)‏

 

... در راه تو آنرا که به دریا دل خود داد

هر موج درین بحر پر آشوب کنار است

دارند همه ذکر تو در پرده خاصی ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۸ - غزل

 

... در کاغذ آتش زده مانند شرار است

هر موج هوا در نظر از جوش رطوبت

آبستن باران چو رگ ابر بهار است ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۹ - قصیده

 

... از فضل تو یک شمه شمردن نتواند

گر ریگ صحاریست و گر موج بحار است

کی ناطقه از عهده وصف تو برآید ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۲ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب

 

... گریبان چاک باشد هر حبابش چون دل عاشق

به دریایی که همچون موج عکس او نمایان شد

به خواب دشمنان هرگه خیال او شبیخون زد ...

... خیالش غنچه را در دل هلال آسا چو تابان شد

میان خون اعدا موج زن باشد چنان در رزم

که در جوش شفق ماه نویی گویی نمایان شد ...

... رقم کردی چو وصف تندی آن برق جولا ن را

نقط ریگ روان گردید و مسطر موج عمان شد

ز میخ و نعل هر نقش پیش درجی است پرگوهر ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۳ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب

 

... مغز سرش به دامن مغفر فروچکد

گر نیست موج چشمه خورشید تیغ او

زو خون چو اختر از چه منور فروچکد ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۴ - در منقبت امام علی نقی (ع)‏

 

... ز بسکه بهره ور از مایه رطوبت شد

نمود موج هوا عقد گوهر شهوار

درخت خشک ز موج نسیم شد سرسبز

چنانکه از نفس عیسوی تن بیمار ...

... به هیچ دل نبرده ره غبار اندوهی

که رفته موج هوایش ز آینه زنگار

شکفتگی شده عام آنچنان ز فیض هوا ...

... کجاست لشکر اندوه و غم که هر رگ ابر

بود زموج هوا همچو تیغ جوهردار

ز شور خنده گل در فضای این گلشن ...

... رود ز رنگ به رنگی فلک ز لیل و نهار

خورد به حکم تو گر دست روز موج بحار

ز بحر سیل رود باز پس سوی کهسار ...

... نقط ر صفحه جهد چون سپند از آتش

به جنبش آید مسطر چو موج دریابار

خوشا امید تو جویا که در نظر داری ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۷ - در منقبت حضرت امام زین العابدین صلوات الله علیه و آله

 

ز ابروی تو تفاوت بسی است تا شمشیر

کجا مهابت موج بلا کجا شمشیر

چه کرده ام که به خونریزیم چو خار زگل ...

جویای تبریزی
 
۳۵۷۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۸ - در منقبت حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه و آله

 

... ببزم وصل تو از درد هجر می نالم

که موج اشک به پای نگاه شد زنجیر

ز آسمان بلا سنگ جور می بارد ...

... زحلقه های زره شست نیزه اش زهگیر

بسان موج بپیچد زبان طعن عدو

اگر ز جوهر شمشیر او کند تقریر ...

جویای تبریزی
 
۳۵۸۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام

 

... می کشد در شب هجران توام یاد شراب

موج می بی تو زند بر رگ جانم نشتر

خواهش توبه به سر آرزوی می بر لب ...

... ابر جود تو کند بر سر دریا چو گذر

فیض اندوز شود بسکه حباب و موجش

این یکی درج گهر گردد و آن عقد گهر ...

... ای خوش آندم که ز شمشیر تو افتد دم رزم

کشتی عمر بداندیش تو در موج خطر

جلوه شعله جواله کند گردابش ...

... همچو گلبن ز سراپای عدو رست جگر

با حباب آنچه به دریا نکند صدمه موج

خصم را ضربت تیغ تو کند با مغفر ...

... بر مژه خشک شود اشک چو آب خنجر

بحر آراسته بر خویشتن از موج و حباب

روز کین خواهی بدخواه تو شمشیر و سپر ...

... سیر ازین آب نگردید چو ماهی خنجر

بحر جودت چو زند موج به دریا ریزد

ماهی از فلس به حکم کرمت زر به سپر ...

جویای تبریزی
 
 
۱
۱۷۷
۱۷۸
۱۷۹
۱۸۰
۱۸۱
۲۶۳