گنجور

 
۳۲۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۱ - رفتن فرامرز به هندوستان و نشاندن دستور در مرز خرگاه و نامه نوشتن به رای هند

 

... یکی دانش افروز پاکیزه رای

همش لشکر و پیل و اسباب بود

شب و روز با جنگ و با تاب بود ...

... زمین بنده شد آسمانش رهی

گذر کرد از آب جیحون بر اسب

به ایران زمین شد چو آذرگشسب ...

... سپه کش چو گودرز با فر و داد

چو لهراسب و اشکش دو گرد دلیر

برفتند مانند نره شیر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۲۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۲ - پاسخ دادن رای هند،فرستاده فرامرز را

 

... پر از کینه سر سوی لشکر نهاد

ز غریدن کوس و اسب نبرد

ز آواز گردان و از خاک گرد

تو گفتی پدیدار شد رستخیز

سم اسب با گرد گفتا که خیز

همی گرد بر شد به کردار باد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۲۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۳ - رزم فرامرز با تجانوی هندی

 

... یکی بر خروشید کای شیر مرد

سپهدار اسب افکن اندر نبرد

اگر پای داری تو بر دشت جنگ ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۲۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۵ - گرفتن فرامرز،تجانو را به خم کمند

 

... بجست و بینداخت به وی درخت

بزد بر سر اسب آن شیر مرد

سمندش به پهلو درآورد درد ...

... ز خون کوه و هامون برابر شده

درو اسب جنگی شناور شده

فتاده تن هندوان تیره جان ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۲۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۸ - پاسخ دادن رای هندی، فرامرز را

 

... بپیچد سر از شاه ایران زمین

بویژه که هم اسب و اسباب و گنج

ازو یافته در سرای سپنج ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۲۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۹ - رزم فرامرز با ده پهلوان و کشتن ایشان را

 

... بدان ده مبارز یکی حمله برد

به اسب نبردی یکی پی فشرد

یکی را کمربند بگرفت و پشت ...

... بپیچید و زد بر سر آن دگر

دم اسب دیگر سواری گرفت

بگرداند بر گرد سر از شگفت ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۲۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۰ - طلب کردن فرامرز،همایون را

 

... به اندازه مر هر یکی را بداد

 ز اسب و غلام فرستنده شاد

سپهبد بدین گونه خرسند کرد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۲۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۱ - بازگشتن فرامرز و کمین گشادن لشکر برو

 

... بدین کار ایشان بباید گریست

برانگیختند اسب و برخاست گرد

برآمد خروش از دلیران مرد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۲۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۹ - گذشتن فرامرز از آب و رزم کردن با مهارک

 

... شبی بود بس تیره چون آبنوس

نه آوای اسب و نه آواز کوس

سپهبد چو نزدیک هندو رسید ...

... بیامد فرامرز بگشاد گوش

خدنگی به هنجار آواز اسب

بینداخت برسان آذرگشسب ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۰ - رزم فرامرز با مهارک هندی

 

... بزد تیغ بر گردن نامدار

به دو نیمه شد اسب و جنگی سوار

دگر هندوی همچو کوه سیاه ...

... بیامد گرازان بر پهلوان

زمین گشته در زیر اسبش نوان

به دست اندرش نیزه آهنین ...

... ز پشت سمند آن یل شیر مرد

بجست و دم اسب هندو گرفت

بگرداند و زد بر زمین ای شگفت

چنان زد که شد خورد در کارزار

همان اسب جنگی و نامی سوار

پیاده چو دیدند ایرانیان ...

... خروشید با نای رویینه خم

نشست از بر اسب و پولاد تیغ

گرفت و بیامد چو غرنده میغ ...

... چو در جستن نام بشتافتند

ز اسب و ز دیبا و در و گهر

ز پیل و ز تخت و ز تاج و کمر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۲ - رزم شیروی با مهارک

 

... همانگه بفرمود تا کوس جنگ

ببستند بر اسب و بر پیل تنگ

چو آمد به گوش سپه بانگ کوس ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۳ - رسیدن فرامرز به یاری شیروی

 

... چو شیروی بانگ سپهبد شنید

ز اسب اندر آمد به سر او دوید

به شادی ببوسید روی زمین ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۴ - کشتن فرامرز، مهارک هندی را

 

... خروش از سوار دلاور بخاست

بزد نیزه بر پشت اسب نبرد

به زیر اندر آورد او را به گرد ...

... پیاده شد و آفرین گسترید

بزرگان زاسبان فرود آمدند

زبان ها همه پر درود آمدند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۵ - نامه نوشتن فرامرز به شاه کیخسرو

 

... بدان شیر دل پهلوان زمین

فرستاده را خلعت و اسب داد

برو بر بسی آفرین کرد یاد

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۸ - رفتن فرامرز به جزیره فراسنگ و جنگ کردن با شاه جزیره

 

... به جنگ اندرون پیل دندان بدند

به تک در ربودندی از پشت اسب

پیاده به کردار آذرگشسب ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۹ - رفتن فرامرز به جزیره کهیلا و پذیره شدن شاه کهیلا،فرامرز را

 

... چو با شهریار اندر آمد به تنگ

فرود آمد از اسب شه بی درنگ

همیدون سپهبد گو پرهنر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۱ - کشتن فرامرز،دیو سیاه

 

... دل از خرمی در برش بردمید

پیاده شد از اسب و سر بر زمین

نهاد و برو برگرفت آفرین ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۳ - سخن گفتن دایه با فرامرز در کار دختر

 

... خروشت هنوزم به گوش اندر است

مرا گرد اسب تو چون افسر است

روانم ز مهرت درآمد ز پای ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۳۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۵ - دادن شاه کهیلا،دختر را به فرامرز

 

... صد و بیست خروار از زر خام

ز اسب و ز اشتر فزون از شمار

بیاورد گنجور و فرمود بار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۴۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۸ - رزم کردن فرامرز با فیل گوشان

 

... شه فیل گوشان چو آگاه شد

که هامون پر از اسب و خرگاه شد

سپه برنشاند و بزد بوق و کوس ...

... نشستند بر بادپایان همه

چو بنشست براسب شیر و رمه

همه تیر بر دست و بر زه کمان ...

... برآورد از جان او رستخیز

چنان زد که یک نیمه از اسب و دیو

بماند و دگر نیمه بد در غریو ...

... بسی گوهر و زر و تاج وکمر

همان پیل و اسبان با زین و بر

ز هر گونه آلات گستردنی ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۱۱۷