گنجور

 
۳۳۲۱

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷

 

... بنگر که این طلب ز کجا خواست وین هوا

عقلم هزار بار بروزی خموش کرد

عشقم خموش می نکند ای نفس رها ...

... کای نعل خود فکنده و نعلین شو جدا

وانرا ز بعد چله پیوسته بار داد

وین را شبی ببرد به خلوتگه دنا ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۲۲

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

... سوسن گواه دولت تست و خوش اینکه چرخ

وه نی کره زرین بار و گواه را

تا روز حشر جز تو که هستی فرشته ای

مردم مباد دیده این بارگاه را

یارب پناه دولت و دینش تو کرده ای ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۲۳

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

... رنگ گل زرد و سرافکندگی سوسن چیست

هرشب از حال دل گمشده پرسم صد بار

کای شب تیره از این حال ترا روشن چیست ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۲۴

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

... چه غم خورم ز پی او که غم نخورد مرا

ز چند گونه توان بر دلی نهادن بار

اگر چه نرگس چشمست و گرچه مشکین زلف ...

... اگر وفا کنی ای ماه روی دارم چشم

وگرنه باری از من وفا تو چشم مدار

سید حسن غزنوی
 
۳۳۲۵

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

... ز عشقش تا بر آرم من یکی دم

سه بار از من ز رنج دل رود هوش

ز تو چون روی آزادی نبینم ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۲۶

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

... تاجی برسر ز خاکپایش

بر تخت وفاش بار دادیم

همرنگ تو سوی گل نشاندیم ...

... تا چند مگر که خویشتن را

در عشق هزار بار دادیم

درقبضه زینهار خواری ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۲۷

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

... تا هست شود در غم تو یاد دل من

تا هست شود بر دل من بار غم تو

سید حسن غزنوی
 
۳۳۲۸

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

... دل بردی به عشوه بردی جان

این عشوه خوش دو بار بایستی

گویند ز عشق درد دل خیزد ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۲۹

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... آن بنده مأمور ندارد که تو داری

مردم ز غمت زنده کنم باز بیک بار

کان معجزه صد صور ندارد که تو داری ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۰

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

... چو تو اندک وفا بسیار دانی

سبک بربایدم موری دگر بار

کنی یادم بیایی و بخوانی ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۱

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

... لطفی بکن نگارا وزنی بنه وفا را

کاین بار باتو ما را کاری فتاد جانی

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۲

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

... ور ز مستی در شماره بوسه مان افتد غلط

بس که از سر داده ای این بار هم از سر دهی

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۳

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

ای گوهر کیمیای شاهی

آرایش تخت و بارگاهی

بهرام زمین تویی که در رزم ...

... دیده به حمایت سیاهی

آسوده هزار بار خورشید

درسایه سایه الهی ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۴

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

... گفتم بلی نشان عصا این بود عصاست

بار دگر چو بر دل سنگین او زدم

نگشاد چشمه ها و نیامد قیاس راست ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۵

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

... کامد فلک به زیر و محلش ز بر نشست

چون خیزران دو تا شد تا بار همتش

بر پشت قبه فلک شیشه گر نشست ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۶

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - در مدح امام برهان الدین گفته در بغداد

 

امام عالم و برهان دین لسان الحق

تویی که خامه ز مدح تو مشکبار شود

گمان مبر که ز صدر تو خادم داعی ...

... در آفتاب اگر بیشتر نگاه کنند

روا بود که نظر بر دو دیده بار شود

چو بحر علمی و غواص چون شود به تو بحر ...

... همیشه تا که به بستان درخت شاخ زند

چو شاخهاش گران گشت بردبار شود

درخت عمر تو سر سبز باد چندانی ...

... پناه خلق به خلق فراخ دست تو باد

که همچو خلق همی خلق تنگ بار شود

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۷

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸ - در جواب تاج الدین محمد سفری گفت بر بدیهه

 

... هر دعایی که برفرستادی

الحق آن بار از بضاعت فضل

سود کردی دگر فرستادی ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۸

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح قوام الملک احمد عمر گفت به تهنیت خازنی وی

 

... زد از رخم زر و شادم که خواجه خازن

به زیر پایش باری از این زر اندازد

خدای داند اگر آسمان که پر دیده است ...

... چو حلقه بر در از آن است در خم زلفت

که بار از آن دهن تنگ بار می خواهد

بکشت مردمک چشم جادوی تو مرا ...

... خدای عزوجل تا نه بودمی و نه ام

چو بار دادی خورشید وار شایستی

که ذره وار میان خانه بودمی و نه ام ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۳۹

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۶ - مرثیه در مرگ یکی از کسان شاه گفته

 

... گر کوه سنگ دل به مثل دیده داردی

بر تربت مبارک او خون بباردی

شاهی بنالدی و ممالک بگریدی ...

... مخدوم زادگان و بزرگان که حاضراند

هر یک درین صواب بدین کار و بار باد

چشم همه به صورت این شه قریر باد ...

سید حسن غزنوی
 
۳۳۴۰

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۸ - در مدح مجدالملک گوید

 

... ای شیر سوار آسمانی

پیش در بار تو پیاده

در صدر تو مشتری نشسته ...

سید حسن غزنوی
 
 
۱
۱۶۵
۱۶۶
۱۶۷
۱۶۸
۱۶۹
۶۵۵