ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
خوش خوش مگر زمویش بوئی به من رسانی
او را بگوی کای مه ما را بپرس گه گه
برجانم الله الله رحمت کن ار توانی
چون نزد او رسیدی خاک درش بدیدی
آنچه از حَسَن شنیدی شاید که باز رانی
حقا که زرد و زارم وز خود خبر ندارم
بی تو همی گذارم عمری چنانکه دانی
لطفی بکن نگارا وزنی بنه وفا را
کاین بار باتو ما را کاری فتاد جانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از باد دعوت میکند که اگر امکان دارد، امشب به محلی که محبوبش را میشناسد، برود و برای او لطافتی بیاورد. او در تاریکی زمان از باد میخواهد که نشانی از آب حیات محبوبش را برایش بیاورد. شاعر به باد میگوید که به محبوبش بگوید که او را بپرسد و از خدا طلب رحمت کند. او با بیان حال زرد و نزارش، از بیخبری از خود میگوید و از محبوبش میخواهد که لطفی کند و وفایش را به او نشان دهد، زیرا در این بار عشق، زندگیاش به او وابسته است.
هوش مصنوعی: ای باد دلانگیز، لطفاً اگر میتوانی امشب با نرمی و لطافت بگذر از جایی که تو به خوبی میدانی.
هوش مصنوعی: اگر در زمانهای سخت و تاریک، مهربانی را بیابی، شاید نشانهای از آن آب زندگی را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: در هر فرصتی که از کنار کوچهاش عبور میکنی، به او نگاه کن و اگر بویی از او به من برسد، خوشحال میشوم.
هوش مصنوعی: به او بگو، ای ماه، ما را بپرس، زیرا هر گاه که بر جانم مینشینی، خدا خدا کن، اگر میتوانی رحم کن.
: وقتی پیش او رسیدی، خاک در خانه اش را دیدی ، شاید آنچه را که از "حَسَن(""حَسَن" تخلص حسن غزنوی در اشعارش است) شنیده ای، برایش حکایت کنی.
هوش مصنوعی: واقعاً در حالتی بد و نحیف هستم و از خودم خبر ندارم. بی تو، عمرم را به گونهای سپری میکنم که تو خودت میدانی.
هوش مصنوعی: ای معشوق، لطفی بکن و به عشق و وفا وزن و توازن بده! چون این بار بین ما موضوعی پیش آمده که جانمان را تحت تأثیر قرار داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
ای گوهر خدایی آیینه معانی
هر دم ز تاب رویت بر عرش ارمغانی
عرش از خدای پرسد کاین تاب کیست بر من
فرمایدش ز غیرت کاین تاب را ندانی
از غیرت الهی در عرش حیرت افتد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.