گنجور

 
۳۳۰۱

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

... چشم خونگرمی ز هر افسرده خونی داشتن

نبض آتش ز آستین موج پیدا کردن است

خواب راحت دیده ای نام تحمل می بری ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۰۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

... ناخدا داند که طوفان است او را سرنوشت

گر سوادش از خط یک موج دریا روشن است

بسکه ذوق دیدنت داریم بعد از سوختن ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۰۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

دیوانه گر به دل غم دنیا شمرده است

از موج کیسه زر دنیا شمرده است

فرد حسابی از دل ما می توان گرفت ...

... دریا ز جوش گوهر رازت لبالب است

هر جا که موج چون نفس ما شمرده است

دیوانه قلمرو سرگشتگی اسیر ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۰۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

موجه دریا ز شورم مصرع پیچیده است

در صدف گوهر ز اشکم معنی دزدیده است ...

... گریه ما دشت را مهمان دریا می کند

صفحه بحر ازحباب و موج بزم چیده است

در ریاض آرزو گر خار بلبل سبز شد ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۰۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

دشت جنون ز فتنه چشم تو دیده ای است

هر موج اشک خیل غزال رمیده ای است

یک عمر در شکنجه امید بوده ایم ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۰۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

... گرفتاری به کامم چون نباشد

حریفان موج ساغر دام ساقی است

دماغ از بیدماغی می رسانیم ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۰۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

... آرزوی منصب دنیا بلاست

قطره را هر موج امید ساحلی است

با نظر تنگی بود دنیا فراخ ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۰۸

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

... به نام شوق تو هر شبنمی معمایی است

هوا ز موج طراوت سفینه غزل است

چمن ز لاله و گل مطلع خوش انشایی است ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۰۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

... طراوت از طراوت می زند جوش

لب هر موج تحسین هوایی است

سپندی سوزم از حیرت در این دشت ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۰

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

... جز خیال زلف او در دل نمی گنجد مرا

موج این دریا نشان حلقه های دام اوست

آبروی پاکبازان محبت اشک ماست ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۱

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

کرده خونم را صف مژگان چراغان زیر پوست

موج نشتر می زند نبض شهیدان زیر پوست

بیش از این با حسرت سرشار بازی چون کنم ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

... کی گشایم بال جرأت باغبان پیداست کیست

سایه سرو قدت موج تجلی می زند

هر کجا گلشن تو باشی باغبان پیداست کیست ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

... گل را به بزم شعله ز خار امتیاز نیست

آشفتگی ز سایه من موج می زند

کس رو شناس پرتو خورشید راز نیست ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

... حیرتی دارم که چون از دیده دریا فتاد

موج اشک ما که امید کناری هم نداشت

درقفس بر روی بلبل از چمن درها گشود ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

... وصف لعلش مختصر خواهم نوشت

می زند جوش از دلم موج شکست

باطل السحر خطر خواهم نوشت ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

... دل بیدرد من اوقات جنون ضایع کرد

نیست بحری که به هر موج حبابی ننوشت

کسی از شرع ملامت نشد آگاه اسیر ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

... می توان از گرد مجنون دامن لیلی گرفت

قطره تا موج محیط بی نیازی گوهر است

می توان سامانی از هر پاره کشتی گرفت ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۸

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

مگشای پیش هر کس بار فسانه چون موج

بند زبان ندارند اهل زمانه چون موج

کی بیمی از شکستن دارد به بحر هستی

تا کشتیی نگردد صید کرانه چون موج

از خویش اگر گذشتیم راه برون شدن هست

بحر شهادت است این ما در میانه چون موج

ما را غبار خاطر در بحر گریه سر داد

او در کرانه چون دشت ما در میانه چون موج

در بر و بحر عالم چون دل مسافری کو

بی آب و دانه چون ما بی آشیانه چون موج

در بحر آشنایی تا دیده می گشایم

اشکم کند به راهی هر دم روانه چون موج

تا کی به بحر هستی در بند هیچ بودن

بشکن به زور بازو زنجیر خانه چون موج

دریا اسیر گردد از بیقراری من

تیغش همان به خونم دارد زبانه چون موج

اسیر شهرستانی
 
۳۳۱۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

قطره چون موج اضطراب افتد

بر سرش خانه حباب افتد ...

... گل شکار است تار پیرهنت

همچو موجی که بر گلاب افتد

نیست از تاب می اسیر عجب ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۲۰

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵

 

... نسوزد گر حجاب روی او در پرده دلها را

شرار سنگ هم پروانه از موج هوا دارد

به موری خرمنی از حاصل دل می توان دادن ...

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۶
۱۶۷
۱۶۸
۲۶۳