صبرم حریف عربده نیم ناز نیست
شادم که عمر رنجش بیجا دراز نیست
مرغ دلی به رشته نظاره بسته ایم
طالع نگر که مژده پرواز باز نیست
بیگانگی میان من و یار بیشتر
الفت رسا چو گشت کم از احتراز نیست
عشق پلنگ خو نشناسد جوان ز پیر
گل را به بزم شعله ز خار امتیاز نیست
آشفتگی ز سایه من موج می زند
کس رو شناس پرتو خورشید راز نیست
عالم زخوی گرم تو یک شعله آتش است
کو شیشه ای که کوره خارا گداز نیست
راضی به دشمنی شده ام رشک غیر چیست
مگذر ز کشتنم که نیازی به ناز نیست
بیند به سوی غیر و دلش صید رشک ماست
غمگین مباش اسیر که دشمن گداز نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس درد و رنجی که به خاطر عشق و بیگانگی با محبوب خود دارد صحبت میکند. او میگوید که صبرش دیگر توان تحمل عربدههای محبوب را ندارد و خوشحال است که عمر این رنجها طولانی نیست. آنها در دل نغمههایی به پرواز بستهاند، اما طالع آنها خوب نیست. فاصله و بیگانگی میان او و یار بیشتر شده و عشق به نوعی نابالغ و نشناخته شده است.
شاعر بیان میکند که لذت زندگی به خاطر دوری از محبوبش کمرنگ شده و هیچ چیز دیگری روشنایی دنیای او را نمیدهد. او به دشمنی راضی شده و میپرسد چرا دیگران به او حسادت میکنند. در انتها، او به خودسری و افسردگی دیگران اشاره دارد و آنها را ترغیب میکند که غمگین نباشند، زیرا دشمنی سختی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من دیگر طاقت عربدهکشی و ناز بازی ندارم و خوشحالم که عمر این ناراحتیهای بیخود طولانی نیست.
هوش مصنوعی: ما دل را به تماشای آسمان مشغول کردهایم و امیدواریم که نشانهای از آزادی و پرواز بیاید، اما هنوز خبری از آن نیست.
هوش مصنوعی: هر چه فاصله و بیگانگی میان من و دوست بیشتر شود، احساس نزدیکی و محبت نیز بیشتر خواهد شد. زمانی که از دوری و احتیاط فاصله بگیریم، پیوندها عمیقتر میشوند.
هوش مصنوعی: عشق مانند پلنگی است که بین جوان و پیر تفاوتی قائل نیست و در میانه بزم، زیبایی گل را در کنار خار نمیتواند تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: آشفتگی ناشی از حضور من در اطراف، مانند موجی است که به وجود میآید. هیچکس نمیتواند به درستی من را شناسایی کند و نشاندهندهی حقیقت من نیست.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر محبت و گرمی تو همچون شعلهای از آتش است. اما این شعله، شیشهای است که تحمل داغی کورهی آتشین را ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت به کسی، حاضر به دشمنی شدهام. از این که دست به کشتن من بزنی، بگذر؛ چون دیگر نیازی به ناز و محبتهای تو ندارم.
هوش مصنوعی: به سوی دیگران نگاه میکند و دلش به خاطر ما حسادت میورزد. نگران نباش و اسیر خیالهای منفی نشو، چرا که دشمن نمیتواند به ما آسیب برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشتاق دوست را ره مقصد دراز نیست
تسلیم کرده را زبلا احتراز نیست
هیچش ز روزگار نباشد تمتّعی
آن کس که مبتلای بتی دلنواز نیست
هرجا که در محامد محمود دم زنند
[...]
ای آنکه پیشهٔ تو به جز کبر و ناز نیست
چون قامت تو سرو سهی سرفراز نیست
روشن دل کسی که تو باز آیی از درش
تاریک دیدهای که بر وی تو باز نیست
راهی که سر به کوی تو دارد حقیقتست
[...]
آنچه نماز زنده دلان جز نیاز نیست
و آنرا که در نیاز نبینی نماز نیست
مشتاق را بقطع منازل چه حاجتست
کاین ره بپای اهل طریقت دراز نیست
رهبانت ار بدیر مغان راه می دهد
[...]
هر خسته خاطری که چو نی چشم باز نیست
در پرده محرم سخن اهل راز نیست
پا در گل است همّت کوتاه دست تو
ورنه طریق کعبهٔ وصلش دراز نیست
پای از سرِ نیاز بنه در ره طلب
[...]
هرکس شهید آن مژه های درازنیست
در شرع بر جنازه آن کس نماز نیست
محمود را گرچه جهان زیر خاتمست
جایی بهش ز گوشه چشم ایاز نیست
شه را چو پرده از رخ شاهد برافکنند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.