گنجور

 
اسیر شهرستانی

در تماشای تو هر چشمی دلی است

پاکی بینش قمار مشکلی است

هست برما بی بری چون بید بار

شهرت بیحاصلی هم حاصلی است

آرزوی منصب دنیا بلاست

قطره را هر موج امید ساحلی است

با نظر تنگی بود دنیا فراخ

مور را هر نقش پا سرمنزلی است

تشنه را هر سایه ای سرچشمه ای

شوق را هر رهزنی صاحبدلی است

اعتقادت نیست گر ناقص اسیر

خواب هر گمراه سعی کاملی است