دشت جنون ز فتنه چشم تو دیده ای است
هر موج اشک خیل غزال رمیده ای است
یک عمر در شکنجه امید بوده ایم
هر ذره خاک ما دل منت گزیده ای است
چون خامه سر به راه طلب را دلیل نیست
صحرا زجاده صفحه مسطر کشیده ای است
شور شراب پیر ز دنیا گذشته است
گرد جنون جوان به منزل رسیده ای است
در صیدگاه فتنه مجال گریز نیست
تیر قضا به بند کمان کشیده ای است
صیاد عشق را که چمن دامگاه اوست
بوی بهار وحشی در خون تپیده ای است
ممنون التفات گرانجانی خودیم
مشت غبار ما نفس آرمیده ای است
ما را ز دل به کعبه مقصود برد اسیر
توفیق ما که خضر بیابان ندیده ای است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردهای عاشقانه اشاره دارد. شاعر به دشت جنون و چشمان معشوق اشاره میکند که باعث تزلزل و آشفتهگی او شده است. او از سالها رنج و امید میگوید و اینکه هر ذره از وجودش تحت تأثیر عشق قرار گرفته است. شاعر به دنبال حقیقت و معنای عمیقتری در زندگی است، اما به نظر میرسد که در این راه دچار سردرگمی و رنج بیشتری میشود. صیدگاه عشق و فتنههایی که در آن وجود دارد، به او یادآوری میکند که نمیتواند از سرنوشت خود فرار کند. در نهایت، او از لطف معشوق سپاسگزاری میکند و به جستجو برای کمال و حقیقت ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: دشت جنون به خاطر زیبایی چشم تو پر شده است و هر قطره اشک مانند گروهی از غزالهای فراری به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ما سالها در انتظار و امید به سر بردیم و هر قسمتی از خاکمان گویی دل ما را به درد آورد و رنجاند.
هوش مصنوعی: وقتی که قلم به دنبال خواستههایش است، دلیلی برای راهیابی وجود ندارد؛ چرا که بیابان، همچون صفحۀ کاغذی است که از جاده کشیده شده است.
هوش مصنوعی: شور و شوق ناشی از شراب کهن دیگر از دنیا رفته است، اما حالا طعمی از دیوانگی جوانی به مقصد رسیده است.
هوش مصنوعی: در جایی که فتنه و آشوب حاکم است، فرصتی برای فرار وجود ندارد. تقدیر و سرنوشت مثل تیری در کمان آماده شلیک است و نمیتوان از آن دور شد.
هوش مصنوعی: عاشق به مانند صیادی است که در چمن زار، دام خود را گسترده و بوی بهار وحشی در وجود او جریان دارد.
هوش مصنوعی: از توجه و محبت شما سپاسگزاریم. ما همچون ذراتی از غبار هستیم که به آرامی نفس میکشیم و وجود داریم.
هوش مصنوعی: دل ما به جایی رفت که هدف ما بود و این به خاطر خوششانسی ماست، چرا که راهنما و هدایتگر ما مثل خضر، در بیابان بیخبر از این سفر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است
دست نگار کرده، رخ می کشیده ای است
باغ از شکوفه، لیلی چادر گرفته ای
از لاله کوه، عاشق در خون تپیده ای است
عالم ز ابر، موج پریزاد می زند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.