گنجور

 
۳۲۶۱

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

... با آنکه صبح وش سبب مردنی مرا

من لاله بهار غمم شبنمم تویی

ای گوهر سرشک که در دامنی مرا ...

فضولی
 
۳۲۶۲

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

... چون فرض کرده اند بخود کشتن مرا

مردم بداغ لاله رخان گریهای ابر

خواهم که لاله زار کند مدفن مرا

سویم نمی کند الم بی کسی گذر ...

فضولی
 
۳۲۶۳

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

... که کی سازد تهی بر سینه ام آن ترک ترکش را

منقش گشت رخسارم بخون چون لاله زار آن به

که مالم بر کف پای تو رخسار منقش را ...

فضولی
 
۳۲۶۴

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

... ساقی مرا علاج دگر کن که گرد درد

ز آیینه دلم بمی لاله گون نرفت

صد دور کرد چرخ ولیکن بهیچ دور ...

فضولی
 
۳۲۶۵

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

در دل لاله غمت آتش سودا انداخت

شمع را آتش سودای تو از پا انداخت ...

فضولی
 
۳۲۶۶

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

... بیستون را صورت شیرین چرا دامان گرفت

نیست لاله کوهکن انداخت سوی بیستون

سینه پر خون که از داغ دل سوزان گرفت ...

فضولی
 
۳۲۶۷

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

... چشم را با دل مرا با چشم کار افتاده است

لاله ها را چاک می بینم گریبان غالبا

آن سهی قد را گذر بر لاله زار افتاده است

پای بر سبزه نهادی رشک زد آتش بآب ...

فضولی
 
۳۲۶۸

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

... انصاف بر صفای دل صافیش که کرد

بهر لب تو ترک می لاله گون قدح

صیاد هوش و ره زن عقل است غالبا ...

فضولی
 
۳۲۶۹

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

... قطره کز دیده فرهاد محزون می چکد

لاله می روید برو داغ ملامت هرکجا

بهر لیلی خون دل از چشم مجنون می چکد ...

فضولی
 
۳۲۷۰

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

... این که جسم ناتوانم استخوان می پرورد

لعل اشک لاله گون پرورده چشم منست

کی بدین رونق بود لعلی که کان می پرورد ...

فضولی
 
۳۲۷۱

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

... چه باشد گر نباشد دردی و داغی چو من کس را

نگار لاله رخساری که من دارم ندارد کس

ترحم می کند بر حال من هر کس که می بیند ...

فضولی
 
۳۲۷۲

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

... گر ترا از ره آن سرو غباریست غرض

نه گل و لاله و سروست مرادم زین باغ

گلرخی سرو قدی لاله عذاریست غرض

نیست بیهوده گر اندوخته ام گوهر اشک ...

فضولی
 
۳۲۷۳

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

... زان رخ تابنده و زلف پریشانم چراغ

روز وصل ای لاله رخ داغی نهادی بر دلم

سوختی بهر شب تاریک هجرانم چراغ ...

فضولی
 
۳۲۷۴

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

... قطره اشک مرا رنگ گل از داغ دلست

لاله رنگ از اثر تاب سهیل است عقیق

در ره عشق فضولی مگزین رسم ورع ...

فضولی
 
۳۲۷۵

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم

به سان لاله بر دل داغ حسرت زین چمن رفتم

به هم بودیم همچون خار و گل عمری بحمدالله ...

فضولی
 
۳۲۷۶

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

من که بی لاله رخی ساکن گلخن شده ام

زآتش عشق چنین سوخته خرمن شده ام ...

فضولی
 
۳۲۷۷

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

نه مژگانست کز خونابه دل لاله گون کردم

ازان گل خار خاری داشتم از دل برون کردم ...

فضولی
 
۳۲۷۸

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

... بخون دل شده ام غرقه تا جدا زان گل

چو لاله داغ دل آتش زده بپیرهنم

غریب ملک وجودم نمی دهد هرگز ...

فضولی
 
۳۲۷۹

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

... بامیدی که مقبول خیال عارضت گردد

ز اشک لاله گون پیرایها بر چشم تر بستم

تو این فرهاد بنشین گوشه چون نقش خود زین بس ...

فضولی
 
۳۲۸۰

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

... تا کی بیاد عارض گلگون گلرخان

رخسار خود بخون جگر لاله گون کنم

بر زخم سیه پنبه نه از بهر مرهم است ...

فضولی
 
 
۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۶
۳۶۲