نه آنچنان شده محو خیال آن دهنم
که کس نشان ز وجودم دهد بجز سخنم
خیال موی میان بتان ضعیفم ساخت
چنانکه گشت گران بار روح بر بدم
بران سرم که کنم ترک جان و تن که ز درد
بتنگ آمده جانم بجان رسیده تنم
حجاب هستی من مانعست وصل ترا
شکایت از که کنم در میان رقیب منم
بخون دل شده ام غرقه تا جدا زان گل
چو لاله داغ دل آتش زده بپیرهنم
غریب ملک وجودم نمی دهد هرگز
بدل قرار اقامت توجه وطنم
ز لوح صورت حالم بخوان حکایت عشق
ز من مپرس که من بی خبر ز خویشتنم
طبیب چاره دردم مکن که دور از دوست
من آن نیم که بود آرزوی زیستنم
چو زلف یار فضولی خوشم که در ره عشق
شکستگیست شعارم فتادگیست فنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از عمیقترین حالات عشق و دلدادگی است. شاعر به شدت از عشق و خیال محبوبش غرق در اندیشه و احساسات است تا حدی که وجود خود را فراموش کرده و تنها سخنگفتن از احساساتش برایش باقی مانده است. او به نوعی دردی را تجربه میکند که هم زندگی و هم جانش را تحت فشار گذاشته است. او با حس تنهایی و غریبی در دنیای خود مواجه است و اشاره میکند که حجاب هستی او را از وصال معشوق بازداشته است. شاعر به عشقش به مثابه یک بیماری نگاه میکند و از پزشک میخواهد که درمانش نکند، چرا که زندگیاش تنها در انتظار وصال محبوب معنا دارد. در نهایت، او نشاندهندهی نقص و ضعف خود در راه عشق است و به نوعی زبان حال عاشقان را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: به قدری در خیال آن شخص غرق شدهام که هیچکس جز کلمات من نمیتواند نشانهای از وجودم به دیگران نشان دهد.
هوش مصنوعی: تصور زیبایی موی محبوبان، مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده و به قدری سنگین و دشوار شده که روح و جانم را فشرده است.
هوش مصنوعی: در دلم فکری هست که میخواهم از جان و تن خود دست بکشم، زیرا به خاطر درد و رنجی که دارم، جانم به تنگ آمده و تحمل بدنم به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: حجاب وجود من باعث شده که نتوانم به تو وصل شوم، از کی باید شکایت کنم وقتی که خودم رقیبتم هستم؟
هوش مصنوعی: به دل من غم عمیق و سوزان وجود دارد، مانند لالهای که از عشق میسوزد و اثرش بر روی لباس من نمایان است.
هوش مصنوعی: من در این جهان غریب و دور از وطنم، هیچگاه نمیتوانم آرامش و ثباتی را که در سرزمین خودم احساس میکردم، بیابم.
هوش مصنوعی: از روی تصاویر و نشانههای قلبیام، داستان عشق را بخوان. از من نپرس، زیرا من خود از حال خویش بیخبرم.
هوش مصنوعی: هرگز برای درمان درد من اقدام نکن، زیرا دور از دوست من زندگی نمیکنم و وجود او تنها آرزوی من است.
هوش مصنوعی: زلف یار برایم مثل عشق است؛ زیبایی و جاذبهای دارد که با شکستها و افتها همراه است. این افتها نشانهای از عشق و شوق من به اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
[...]
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
[...]
خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.