صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۱
... بگذاشتی میان اعادی مرا و خود
کردی سفر به جشنگه جاودان دریغ
در خدمت تو آمده و اینک ز نینوا
با خصم هم سفر سوی شامم روان دریغ
غم را مجال شرح و زبان مقال کو ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۲
... باری ز سر بگیر و به پایان بر این مقال
هرچه این سفر ز اهل جفا رفته بر سرم
برگرد و با مکین نجف باب من بگوی ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۸
... پویم به پای خوف و خورم خون دل به راه
اسباب زاد و راحله ام زین سفر ببین
هم خاک و خون مرا عوض آب و نان بیاب ...
... بر ما ستیز خصم جفاجو بتر ببین
سفر وجود خویش چو قرآن مندرس
اجزای آن گسیخته از یکدگر ببین ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۹
... تغییر و انقلاب بهر بوم و بر ببین
هر روز و شب به منزل و ره این سفر مرا
از ریگ راه و اشک روان خواب و خور ببین
بنیان عیش و مرگ مرا در حضر بپای
سامان ساز و برگ مرا در سفر ببین
دل همنشین و ناله ندیم اشکم آشنا ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۲
... با بارهای حسرت و تیمار می رویم
سودی که داشتیم ز سودای این سفر
رهزن به پا فکند و زیان کار می رویم ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۳
... بی مونس و معین و مددکار می رویم
چون بندگان زنگ به بازار این سفر
با دست بسته برسر بازار می رویم ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۸۶
... دل وارهد ز بار و فتد بازم از فتوح
بندیم اگر به عزم سفر بار کربلا
از هر مصیبه دست به دامان صبر زن ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۳
... نز زخم نای و آبله پای و طعن نی
نز رنج راه و سختی و طول سفر گریست
نه چشم آب و نان نه تمنای برگ و ساز ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رقیهنامه » بخش ۲
... عمه اش گفتی جواب ای دل فروز
کز سفر باز آیدت باب این دو روز
عنقریب از در فراز آید ترا ...
... هر چه ز آن بهتر نباشد در جهان
زین سفر بهر تو آرد ارمغان
برگ آرامش فرا پیش آردت ...
... گفت ای یاران چرا ناید به سر
این سفر را چیست تأخیر این قدر
خود مسافر را مگر برگشت نیست ...
... منزل و مأوای ما ویرانه بود
خود نبودی تا ببینی این سفر
حال ما ز آنسان که گفتم صد بتر ...
... عمه ام گفتی مسافر شد حسین
خود سفر را نیست در خور شور و شین
هر دمم ز آن پس که در حرمان گذشت ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۸
... بر قتل خود بستی میان ای مادر
چندان مکن تعجیل و این سفر را
تأخیر فرما یک زمان ای مادر ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱۰
... از این رفتن بیا بگذر
سفر خواهی اگر خاکم به سر خواهی
اگر خاکم به سر خواهی سفر خواهی
ز ما پیر و جوان هرکس به میدان شد ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱۳
... اکبر بیا خواهر مرو جانم به غم مشکر مرو
از این سفر بگذر مرو
دل را پر از خون می کند هجرت ای برادر ...
... ره دیگرت چون گیرم در آغوش
ترسم نیایی زین سفر تا بینمت بار دگر
یک لحظه رو آهسته تر ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱۷
... ماند بر سر دست و دستی بر دلم
سینه و جان را دریغا زین سفر
نیست غیر از داغ و حسرت حاصلم ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۲۰
... داغ جوانم ارمغان
غم هم سفر ره راحله دل زاد و سرها رهبرم
خاک دو عالم بر سرم ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۲۴
... گر دشمنان بر سر همی بگذاشتندی معجرم
برگ سفر آمد به ساز اینک مرا از کوی تو
خون زاد و حسرت راحله همدم فغان غم رهبرم ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۲۵
... نه کفن به پیکر او نه نقاب بر سر من
به حضر ز تف وادی به سفر ز خیل ماتم
تب و تاب همدم وی غم و رنج یاور من ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۲۷
... تک و تاز آذرین پی ز سرشک وآه من جو
ز مدینه چار اسبه سوی نینوا سفر کن
به شهنشه شهیان چو مجال راز یابی ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۲۹
... جان ناشادم برادر
ترسم نیایی زین سفر وای وای
باری بدین بیکس نگر وای وای ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۴۰
... مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان
ای ساربان زمانی بار سفر مبندم
کاین تشنه کشتگان را چون ناقه پای بندم ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۴۱
آه کزین سفر نشد جز تب و تاب حاصلم
داد ز سعد روشنم وای ز بخت مقبلم ...