گنجور

 
صفایی جندقی

ای قاسم ای سرو روان ای مادر

سوی عدو آهسته ران ای مادر

دل را به هجرانت شکیبایی کو

ای نور چشم دلستان ای مادر

باشد کجا آرام و طاقت جان را

بی رویت ای آرام جان ای مادر

قصد قتال قوم طاغی کردی

بر قتل خود بستی میان ای مادر

چندان مکن تعجیل و این سفر را

تأخیر فرما یک زمان ای مادر

رجعت نبینم در پی این رفتن را

صبر از فراقت کی توان ای مادر

خود چون شود گر رخش جانبازی را

یکدم نگهداری عنان ای مادر

از بهر تیراندازی تو امروز

خم گشته قدم چون کمان ای مادر

در هر نفس مرگی فراهم آید

بعد از تو ما را در جهان ای مادر

یکدم بیا و قامت سرو آسا

بر چشمه ی چشمم نشان ای مادر

مخرام و چون سرو چمان زمانی

بنشین بر این جوی روان ای مادر

شد کشته ی تیغ جفای اعدا

اعوان ما پیر و جوان ای مادر

بی سر نگر تن های یاوران را

یکسر به خاک و خون تپان ای مادر

بی تن ببین سرهای سروران را

آویزه ی نوک سنان ای مادر

درهای غم بگشای بر صفایی

از نوحه گر بندد زبان ای مادر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode