گنجور

 
۳۰۱

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح میر سعد الدین اسعد گوید

 

... اگر عنان نکشد خود که همچنان دارد

نه آسمان کرم گویمش که دریایی است

که از حباب بهر کف صد آسمان دارد ...

اهلی شیرازی
 
۳۰۲

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح سید شریف گوید

 

... حرارت غضبش گر رسد ببحر جهد

سمندر از نفس ماهیان دریایی

بگوش در کشد از نظم او نبات النعش ...

اهلی شیرازی
 
۳۰۳

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۴۱ - در بیان حقیقت عشق و آثار و احکام آن

 

... عاشقی بالاترست از کفر و دین

عشق دریایی است بی قعر و کران

عشق بیرونست از شرح و بیان ...

اسیری لاهیجی
 
۳۰۴

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

... مایی ما که اسیری به جهان قطره نمود

غرقه در بحر شد و هست کنون دریایی

اسیری لاهیجی
 
۳۰۵

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۲۸

 

تویی که مشرق انوار و ذات اسمایی

تویی که قطره و موج و حباب و دریایی

تویی که آدم و نوح و خلیل و داودی ...

اسیری لاهیجی
 
۳۰۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

... چون گریه را پنهان کنم کز دیده ی تر دامنم

اتا دیده بر هم می زنم سر کرده دریایی دگر

عشق فغانی گر بسی ماند نهان بر هر کسی ...

بابافغانی
 
۳۰۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

... که آتش از غم فردا بود در جامه خوابش

دلی باید چو کوهی دیده ای باید چو دریایی

که با خورشیدرویی چون نشینی آوری تابش ...

بابافغانی
 
۳۰۸

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

... سرای دیده و دل هم خراب شد هر دو

شب فراق تو شد دیده ام چو دریایی

به رود و مردم چشمم حباب شد هر دو ...

شاهدی
 
۳۰۹

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۷ - به شهر آمدن شه‌زاده

 

... در چنین وقت بهترین جایی

نیست جز در کنار دریایی

لب دریاست چون لب دلبر ...

هلالی جغتایی
 
۳۱۰

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۳۹

 

... نکند چرخ دلم را بمرادی خرم

بعراق عرب از روم رسد دریایی

نرسد بر لب خشک من ازان دریانم ...

فضولی
 
۳۱۱

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴۳

 

... که در حدیقه تن کرده جاری آب روان

فضای قدرت بی علتش چو دریایی ست

که چشم عقل در او زورقی ست سرگردان ...

فضولی
 
۳۱۲

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

مراست هر طرف از سیل اشک دریایی

کجا روم چه کنم ره نمی برم جایی ...

فضولی
 
۳۱۳

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

... علامتهای پیدا گشتن باران درو پیدا

چو گیرم پیش رویش باشدم هر دیده دریایی

ز عکس چین زلفش موج بی پایان درو پیدا ...

محتشم کاشانی
 
۳۱۴

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۶۳

 

... دگر گرینده چشمی خواهد از سیلاب رانیها

زهر تفتنده دشت انگیخت شورانگیز دریایی

دگر پست و بلند ملک غم را می کند یکسان ...

محتشم کاشانی
 
۳۱۵

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » در سوگواری قاسم‌بیگ قسمی

 

... باز افزاید همان این درد کار افزای من

گشت چشمم ژرف دریایی وآتش خون دل

شاخ مرجان اندر او مژگان خون پالای من ...

وحشی بافقی
 
۳۱۶

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

... در نگنجد عشق در گفت و شنید

عشق دریایی بود بن ناپدید

گر بود در ماتمی صد نوحه گر ...

شیخ بهایی
 
۳۱۷

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت دوم

 

... علی را بهر من وصف کن

گفتم معذورم دار گفت از وصفش ناگزیری گفتم اکنون که ناگزیرم بخدا سوگند علی چون دریایی بیکران و پرتوان بود سخن که میگفت قاطع و حکم که میراند عادل بود سرچشمه های دانش و حکمت از اطرافش جاری بود

از دنیا و لذاتش بیگانه بود و شب و تنهاییش را خویش بود بسیار می گریست و مدتها به اندیشه می نشست جامه های زمخت و طعام ناگوار را می پسندید ...

شیخ بهایی
 
۳۱۸

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش پنجم - قسمت اول

 

... بجان شما اما اکنون که بخت یار است بگذشته ننگرم

چرا که کسی را که دریایی آب زلال است حسرت آب شور بگذشته نخورد

عمر و بن عبید روزی بنزد منصور شد منصور پیش از خلافت دوست وی بود از آن رو بزرگش داشت و نزدیک خویش نشاند ...

شیخ بهایی
 
۳۱۹

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش اول - قسمت اول

 

... خداوند فرمود و نفخت فیه من روحی و نیز فرمود یا ایتهاالنفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه و خرد در وسط این چهار است

در نهج البلاغه آمده است که امیر مومنانع را پرسیدند قدر چیست گفت راهی تاریک است مسپاریدش دوباره اش پرسیدند گفت دریایی عظیم است در مغاکش فرونشوید بار سومش پرسیدند گفت رازی خدایی است خود را به رنج گشودنش میفکنید

آن عرابی بشتر قانع و شیر ...

شیخ بهایی
 
۳۲۰

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش سوم - قسمت اول

 

... به دنیا جز پنج چیز همه زاید بود نانی که خوری آبی که تشنگیت فرو نشاند جامه ای که بپوشدت خانه ای که در آن نشینی و دانشی که آن را به کاربری

بسا نیرومندی که در کوشش خویش بدنیا پیراسته رای نیز بود اما روزی بدستش نرسد و بسا ناتوانی که کوششی نیز چندان نکند و گویی از دریایی روزی همی گیرد این از آن روست که خداوند را در خلق جهانیان سری است که فاش نگشته

یکی از بزرگان گفت ما به صحت تشخیص اندازه ی چیزی که می بینیم یقین نداریم نیز بر تشخیص حجمی که در حقیقت دارد چه چشم در این تشخیص قابل تکیه نیست ...

شیخ بهایی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۲۵