عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی
که بیک عشوه فریبد دل صد دانائی
هست در گردن جان سلسله زلف کسی
که اسیرست بدامش دل هر شیدائی
چون توان دید جمال رخش امروز بنقد
از پی نسیه چرا منتظر فردائی
نکند بار دگر دیده بطوبی نظری
گر بجنت بخرامی بچنین بالائی
آنچنان واله حسنش شده ام از دل و جان
که ندارم بجهان هیچ بخود پروائی
هر گدائی که بکوی تو درآید روزی
گشت در مملکت هر دو جهان دارائی
مائی ما که اسیری به جهان قطره نمود
غرقه در بحر شد و هست کنون دریائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است. شاعر به زیبایی معشوق خود اشاره میکند و از تاثیر عمیق آن بر دل و جانش سخن میگوید. او میگوید که زیبایی معشوقه به قدری دلربا است که حتی دانایان را فریفته میکند. شاعر از زلف و گردن معشوق صحبت میکند و بیان میکند که هر کسی که در کوی او وارد شود، به دارایی و خوشبختی میرسد. او خود را در عشق غرق شده و هیچ اهمیتی به دنیا نمیدهد و احساس میکند که در راه عشق به او به دریا تبدیل شده است. به طور کلی، این شعر احساسی عمیق و شگفتیهای عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من به زیباییهای چهره و نشانهای خاص تو عاشق شدهام؛ تو با یک نگاه فریبندهات دل افراد باهوش زیادی را تحت تأثیر قرار میدهی.
هوش مصنوعی: در گردن جان فردی زنجیری از زلف او وجود دارد که هر عاشق سرگشتهای را به دام جذب میکند.
هوش مصنوعی: امروز که میتوانی زیبایی چهرهاش را به وضوح ببینی، چرا منتظر آیندهای هستی که ممکن است به دست نیاید؟
هوش مصنوعی: شاید دوباره چشمی به خوشی بیند، اگر به بهشت برود و چنین بالایی را ببیند.
هوش مصنوعی: آنقدر مجذوب زیبایی او شدهام که دیگر هیچ نگرانی و دغدغهای در دنیا برای خودم ندارم.
هوش مصنوعی: هر بینوا و گدایید که به کوی و برزن تو پا میگذارد، روزی او فراهم میشود، و در جهانهای دوگانه، نعمت و ثروت برایش پیش میآید.
هوش مصنوعی: ما که در این دنیا به شکل قطرهای اسیر بودیم، اکنون به دریا تبدیل شدهایم و غرق در بحر وجود هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.