درخشان شیشهای خواهم می رخشان در او پیدا
چو زیباپیکری از پای تا سر جان در او پیدا
صبا زان در چون آید دیدهام گوید چه بحر است این
که هر گه باد بنشیند شود طوفان در او پیدا
سیهابریست چشمم در هوای هالهٔ خطش
علامتهای پیدا گشتن باران در او پیدا
چو گیرم پیش رویش باشدم هر دیده دریایی
ز عکس چین زلفش موج بیپایان در او پیدا
تنی از استخوان و پوست دارم دل در او ظاهر
چو فانوسی که باشد آتش پنهان در او پیدا
پر از جدول نماید صفحهٔ آیینهٔ رویش
که دائم هست عکس آن صف مژگان در او پیدا
کف پایش که بوسد محتشم و ز خود رود هردم
ز جان آئینهای دان صورت بیجان در او پیدا



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت یک معشوقه توصیف شده است. شاعر با استفاده از تصاویر مختلف و تشبیههای زیبا، به وصف چهره و حالات عشق خود میپردازد. او از اندیشههای عاشقانهاش و تأثیر عمیق معشوقهاش بر دل و جانش صحبت میکند. همچنین به تضاد احساسات و زیباییهای طبیعی اشاره میکند که در وجود معشوقهاش نمایان است. در کل، شعر به وجد و شگفتی ناشی از عشق و زیبایی میپردازد.
هوش مصنوعی: من شیشهای درخشان خواهم، که چهرهام را روشن و زیبا به نمایش بگذارد. آنچه از پای تا سر درون من است، مانند جانم آشکار خواهد بود.
هوش مصنوعی: صبحگاهان که بیدار میشوم، میگویم این چه دریاست که هر بار که باد آرام میگیرد، طوفانی در آن نمایان میشود.
هوش مصنوعی: چشمانم مانند یک آسمان بارانی است که در انتظار نشانهای از عشق محبوبم مینگرد و در دل این انتظار، آثار بارش احساسات و عواطف خود را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که در برابر او قرار میگیرم، هر چشمی مانند دریایی از زیبایی چینوچروکهای موهایش به نظر میرسد و این موج بیپایان در آن قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: من یک بدن از استخوان و پوست دارم، اما دل من همچون فانوسی است که در ظاهر روشن است، در حالی که آتش و احساسات درونم پنهاناند.
هوش مصنوعی: صورتش همچون آیینهای پر از نقوش و تصاویر است که هر لحظه تصویر صف مژگانش در آن نمایان میشود.
هوش مصنوعی: وقتی کف پای او را محتشم میبوسد و از خود دور میشود، باید بدانی که از جان او، آیینهای است که در آن تصویر بیجان او نمایان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری
شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان
که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت و ایمان
بدین دولت زیادت شد به اسلام اندرون قوت
بدین دولت پدید آمد به تعطیل اندرون نقصان
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و ازبدعت
[...]
خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان
که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان
فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی
برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان
برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را
[...]
چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران
ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟
چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟
گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی
[...]
چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش
چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.