گنجور

 
۳۱۴۱

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۴

 

... ما چنان کز عقل بیزاریم از آدم فارغیم

خاک عشق از خون عقلی به که غم بار آورد

ما که ترک عقل گفتیم از همه غم فارغیم ...

... ما خراب دوستیم از طاق و طارم فارغیم

تن سپر کردیم پیش تیر باران جفا

هرچه زخم آید ببوسیم و ز مرهم فارغیم ...

... ما هم از دام تو دوریم و هم از دم فارغیم

لاف آزادی زنی با ما مزن باری که ما

از امید جنت و بیم جهنم فارغیم ...

خاقانی
 
۳۱۴۲

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳ - در استدلال نظر و توفیق شناخت

 

... پرستش را کمر بستند گویی

مرا حیرت بر آن آورد صد بار

که بندم در چنین بت خانه زنار ...

نظامی
 
۳۱۴۳

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴ - آمرزش خواستن

 

... منه بیش از کشش تیمار بر من

به قدر زور من نه بار بر من

چراغم را ز فیض خویش ده نور ...

نظامی
 
۳۱۴۴

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹ - خطاب زمین‌بوس

 

... ز طبع تر گشاده چشمه نوش

به زهد خشک بسته بار بر دوش

دهان زهدم ار چه خشک خانی است ...

نظامی
 
۳۱۴۵

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان

 

... زمین را بوسه ده در بزم شاهی

که دارد بر ثریا بارگاهی

جهان بخش آفتاب هفت کشور ...

... سر مویی است از سر تا سپهرش

هر آن موری که یابد بر درش بار

سلیمانیش باید نوبتی دار

هر آن پشه که برخیزد ز راهش

سر نمرود زیبد بارگاهش

ز ناف نکته نامش مشک ریزد ...

... چنین نزلی که یابی پر معانیش

مبارک باد بر جان و جوانیش

نظامی
 
۳۱۴۶

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۷ - به خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را

 

... در آن پرده که مطرب گشت بی ساز

نوا سازی دهندت باربد نام

که بر یادش گوارد زهر در جام ...

... ملک زاده چو گشت از خواب بیدار

پرستش کرد یزدان را دگر بار

زبان را روز و شب خاموش می داشت ...

نظامی
 
۳۱۴۷

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۹ - رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین

 

... و گر دانم که عاجز گشتم از کار

کنم باری شهنشه را خبر دار

سخن چون گفته شد گوینده برخاست ...

... خدا گفتی شگفتی دل پذیرد

هرآن کره کزآن تخمش بود بار

ز دوران تک برد وز باد رفتار ...

نظامی
 
۳۱۴۸

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور

 

... ولی چون عشق دامن گیر بودش

دگر بار از ره عذر آزمودش

حریفی جنس دید و خانه خالی ...

... ز شب بدخواه تو تاریک دین تر

ز ماه نو دلت باریک بین تر

به حق آن که در زنهار اویم ...

... چو در جنبد رکاب قطب وارش

عنان دزدی کند باد از غبارش

نسب گویی به نام ایزد ز جمشید ...

... همی خورد آن سخن ها خوش تر از نوش

بدان آمد که صد بار افتد از پای

به صنعت خویشتن می داشت بر جای ...

نظامی
 
۳۱۴۹

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار

 

... شده خورشید یعنی دل پر آتش

فشاند از دیده باران سحابی

که طالع شد قمر در برج آبی ...

... گر آن صورت بد این رخشنده جان است

خبر بود آن و این باری عیان است

دگر ره گفت از این ره روی برتاب ...

... هنوز از پرده بیرون نیست این کار

ز پرده چون برون آیم به یک بار

عقاب خویش را در پویه پر داد ...

... تنور آتشم لختی شود سرد

ز بحر دیده چندان در ببارم

که جز گوهر نباشد در کنارم ...

نظامی
 
۳۱۵۰

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور

 

... ز دل داران خسرو با دل شاد

که بر دربار خواهد بنده شاپور

چه فرمایی در آید یا شود دور ...

... به خواهش گفت کآن خورشید رخسار

بگو تا چون به دست آمد دگر بار

مهندس گفت کردم هوشیاری ...

... به اقصای مداین کرده پرواز

قرار آن شد که دیگر باره شاپور

چو پروانه شود دنبال آن نور ...

نظامی
 
۳۱۵۱

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین

 

... به مشگو در نبود آن ماه رخ سار

مع القصه به قصر آمد دگر بار

در قصر نگارین زد زمانی ...

... چو سر در قصر شیرین کرد شاپور

عقوبت باره ای دید از جهان دور

نشسته گوهری در بیضه سنگ ...

نظامی
 
۳۱۵۲

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۱ - آگاهی خسرو از مرگ پدر

 

... پس آن گه نزل عیسی چشم داری

چو خر تا زنده باشی بار می کش

که باشد گوشت خر در زندگی خوش

نظامی
 
۳۱۵۳

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۳ - باز آوردن شاپور شیرین را پیش مهین‌بانو

 

... فرود آوردش از گل گون رهوار

به گل زار مهین بانو دگر بار

چمن را سرو داد و روضه را حور ...

نظامی
 
۳۱۵۴

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۷ - صفت بهار و عیش خسرو و شیرین

 

... ز سبزه برکشد بیخ جوانی

جوانان را و پیران را دگر بار

به سرسبزی در آرد سرخ گل زار ...

... همان رونق ز خوبیش آن طرف را

که از باران نیسانی صدف را

عبیر ارزان ز جعد مشک بیزش ...

نظامی
 
۳۱۵۵

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۸ - شیرکشتن خسرو در بزم‌گاه

 

... در آن صحن بهشتی جای کردند

ملک را بارگه بر پای کردند

کنیزان و غلامان گرد خرگاه ...

... و زو لشگر به یکدیگر برافتاد

فراز آمد به گرد بارگه تنگ

به تندی کرد سوی خسرو آهنگ ...

... صنم تا شرمگین بودی و هشیار

نبودی بر لبش سیمرغ را بار

در آن ساعت که از می مست گشتی ...

نظامی
 
۳۱۵۶

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

... چو نیل خویش را یابی خریدار

اگر در نیل باشی باز کن بار

شکر پاسخ به لطف آواز دادش

جوابی چون طبرزد باز دادش

که فرخ ناید از چون من غباری

که هم تختی کند با تاج داری ...

... چو زین گرمی برآساییم یک چند

مرا شکر مبارک شاه را قند

وزین پس بر عقیق الماس می داشت ...

... شده از سرخ رویی تیز چون خار

خوشا خاری که آرد سرخ گل بار

به هر مویی که تندی داشت چون شیر ...

... گواژه چند خواهی زد بیارام

چو می خوردی و می دادی به من بار

چرا باید که من مستم تو هشیار ...

... اسیری را به وعده شاد می کن

مبارک مرده ای آزاد می کن

ز باغ وصل پر گل کن کنارم ...

نظامی
 
۳۱۵۷

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۲ - به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم

 

... شوم دنبال کار خویش گیرم

بگیرم پند تو بر یاد ازین بار

بکوشم هر چه بادا باد ازین بار

مرا از حال خود آگاه کردی ...

... ز راه گیلکان لشگر به در برد

دل از شیرین غبارانگیز کرده

به عزم روم رفتن تیز کرده ...

نظامی
 
۳۱۵۸

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم

 

... به شب تابنده تر بودی ز مهتاب

بر آن تخت مبارک شد چو شیران

مبارک باد گفتندش دلیران

جهان خرم شد از نقش نگینش ...

... همه شب تا سحر افسانه گفتن

کجا آن تازه گل برگ شکربار

شکر چیدن ز گل برگش به خروار ...

... چو من صد غم خورم دشوار باشد

ز خر برگیرم و بر خود نهم بار

خران را خنده می آید بدین کار ...

نظامی
 
۳۱۵۹

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو

 

... چو گوی افتادن و خیزان به بود کار

که هر کس که اوفتد خیزد دگر بار

نروید هیچ تخمی تا نگندد ...

نظامی
 
۳۱۶۰

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین

 

... زمین را زیر تخت آرام داده

به رسم خاص بار عام داده

به فتح الباب دولت بامدادان ...

... به جرم پای سر مأخوذ باشد

به جباری مبین در هیچ درویش

که او هم محتشم باشد بر خویش ...

نظامی
 
 
۱
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۶۵۵