نشسته شاه روزی نیمهشیار
به امّیدی که گردد بخت بیدار
در آمد قاصدی از ره به تعجیل
ز هندُسْتان حکایت کرد با پیل
مژه چون کاس چینی نم گرفته
میان چون موی زنگی خم گرفته
به خط چین و زنگ آورد منشور
که شاه چین و زنگ از تخت شد دور
گشاد این ترکخو چرخ کیانی
ز هندوی دو چشمش پاسبانی
دو مرواریدش از مینا بریدند
به جای رشته در سوزن کشیدند
دو لعبت باز را بیپرده کردند
ره سرمه به میل آزرده کردند
چو یوسف گم شد از دیوان دادش
زمانه داغ یعقوبی نهادش
جهان چشم جهان بینش ترا داد
به جای نیزه در دستش عصا داد
چو سالار جهان چشم از جهان بست
به سالاری تو را باید میان بست
ز نزدیکان تخت خسروانی
نبشته هر یکی حرفی نهانی
که زنهار آمدن را کار فرمای
جهان از دست شد تعجیل بنمای
گرت سر در گل است آن جا مشویش
و گر لب بر سخن با کس مگویش
چو خسرو دید که ایام آن عمل کرد
کمند افزود و شادروان بدل کرد
درستش شد که این دوران بدعهد
بَقّم با نیل دارد سرکه با شهد
هوای خانه خاکی چنین است
گَهی زنبور و گاهی انگبین است
عمل با عزل دارد مهر با کین
ترش تلخی است با هر چرب و شیرین
ز ریگش نیست ایمن هیچ جویی
مسلم نیست از سنگش سبویی
چو دربند وجودی راهِ غم گیر
فراغت بایدت راهِ عدم گیر
بنه چون جان به باد پاک بربند
در زندان سرای خاک بربند
جهان هندو است تا رختت نگیرد
مگیرش سست تا سختت نگیرد
در این دکان نیابی رشته تایی
که نبود سوزنیش اندر قفایی
که آشامد کدویی آب ازو سرد
کز استسقا نگردد چون کدو زرد
درخت آن گه برون آرد بهاری
که بشکافد سر هر شاخساری
فلک تا نشکند پشت دوتایی
به کس ندهد یکی جو مومیایی
چو بیمردن کفن در کس نپوشند
به ار مردم چو کرم اطلس نپوشند
چو باید شد بدان گلگونه محتاج
که گردد بر در گرمابه تاراج
لباسی پوش چون خورشید و چون ماه
که باشد تا تو باشی با تو همراه
برافشان دامن از هر خوان که داری
قناعت کن بدین یک نان که داری
جهانا چند ازین بیداد کردن
مرا غمگین و خود را شاد کردن
غمین داری مرا شادت نخواهم
خرابم خواهی آبادت نخواهم
تو آن گندمنمای جوفروشی
که در گندم جو پوسیده پوشی
چو گندم گوژ و چون جو زردم از تو
جوی ناخورده گندم خوردم از تو
تو را بس باد ازین گندمنمایی
مرا زین دعوی سنگ آسیایی
همان بهتر که شب تا شب درین چاه
به قرصی جو گشایم روزه چون ماه
نظامی چون مسیحا شو طرفدار
جهان بگذار بر مشتی علفخوار
علفخواری کنی و خرسواری
پس آن گه نزل عیسی چشم داری
چو خر تا زنده باشی بار میکش
که باشد گوشت خر در زندگی خوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به توصیف وضعیت شاهی میپردازد که در حال انتظار و ناامیدی است. قاصدی از هندستان به او خبر میدهد که روزگار او را ترک گفته و اوضاع بر وفق مراد نیست. شاعر با تصاویر زیبا و سمبلی از مرواریدهایش، لباسی از خوشبختی برای او میسازد، اما در واقعیت، شاه باید با تلخیها و دشواریهای زندگی مواجه شود.
شاعر به تأملات عمیق در مورد زندگی، سرنوشت و غم و شادی انسان اشاره میکند. او به این نکته میرسد که زندگی پر از تناقضهای تلخ و شیرین است و هیچ چیز تضمین نشده است. در نهایت، او به شاه توصیه میکند که در مشکلات صبور باشد و به زندگی ادامه دهد. شاعر به نوعی به خودشناسی دعوت میکند و یادآوری میکند که باید از چیزهای ساده و معمولی قانع باشد.
هوش مصنوعی: روزی شاه به حال نیمههوشیاری نشسته بود و امیدوار بود که بختش بیدار و به او کمک کند.
هوش مصنوعی: قاصدی از راه رسید و به سرعت خبری از هند برای ما آورد که در آن درباره فیلها صحبت شده است.
هوش مصنوعی: مژهها مانند ظرف چینی رطوبت گرفتهاند و میان آنها همچون موی تیره و خمیده شده است.
هوش مصنوعی: خط چین و زنگ، نشانی از زیبایی و تجمل است. وقتی که این زیبایی به دور میافتد، به معنای این است که شاه و عظمت آن از تخت و مقام خود دور شدهاند. در واقع، به تضعیف و دوری از قدرت اشاره دارد و نشان میدهد که زیبایی و تجمل بدون مقام و قدرت، ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: این چشمهای زیبا و خاص همچون نگهبانی برای سرزمین کیانی هستند و حرکت چرخ زمان را ساده و آسان میکنند.
هوش مصنوعی: دو مروارید او را از مینا جدا کردند و به جای نخ، در سوزن کشیدند.
هوش مصنوعی: دو بازیکن درونی خود را بیپرده و بدون هیچگونه ملاحظهای به نمایش گذاشتند و به خاطر تمایلات ناپسند خود، از سرمه (نشانه زیباشناسی) بهرهبرداری کردند.
هوش مصنوعی: زمانی که یوسف از دنیای خود گم شد، دنیا به یعقوب حسرت و اندوهی را تحمیل کرد.
هوش مصنوعی: دنیا به تو قدرت دیدن و درک حقیقت را عطا کرد، به جای اینکه سلاحی در دست داشته باشی، ابزار خرد و تدبیر را به تو بخشیده است.
هوش مصنوعی: وقتی رهبر بزرگ جهان دنیا را ترک کرد، برای تو که سالار هستی، باید در دل ما جایگاهی ویژه داشته باشی.
هوش مصنوعی: از دوستان نزدیک تخت شاهان، هر یک پیامی پنهان نوشتهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا فردی نگران است که کارهای دنیا به خوبی پیش نمیرود و از طرفی از دیگران میخواهد تا با عجله اقدام کنند و به کمک بیایند. به نوعی حس urgency و نیاز به اقدام فوری در این سخن وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر در شرایطی قرار داری که نمیتوانی به درستی فکر کنی، بهتر است با کسی صحبت نکنی و احساساتت را بیان نکنی.
هوش مصنوعی: وقتی خسرو متوجه شد که زمان انجام آن عمل فرا رسیده است، تصمیم گرفت که با استفاده از تدابیر بیشتری خود را آماده کند و ایجاد تغییراتی در روش خود کند تا بهتر بتواند به هدفش برسد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، زمانهای که با بیوفایی و نیرنگ همراه است، به شکلی شگفتانگیز در کنار هم کیفیتهای متضاد و متفاوتی وجود دارد؛ مثل ترکیب سرکه و شهد که هر دو طعمهای کاملاً مخالفی دارند.
هوش مصنوعی: جو این خانهٔ ساده به این شکل است که گاهی شلوغ و پر از زنبور است و گاهی آرام و مملو از عسل.
هوش مصنوعی: عملی که انجام میدهی، با دوری و جدایی همراه است. محبت وقتی با کینه درآمیخته شود، تلخ و ناخوشایند میشود، حتی اگر در کنار آن، چیزهای خوشایند و شیرینی نیز وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: هیچ جوی آبی نمیتواند از ریگهای آن ایمن باشد و هیچ ظرفی نمیتواند از سنگش در امان باشد.
هوش مصنوعی: وقتی درگیر دنیای مادی و مشکلات هستی، باید راهی برای رهایی از آن پیدا کنی و به سوی بیخبری و آرامش بروی.
هوش مصنوعی: زبانت را چون جانت به چیزی باارزش گره بزن و در دنیای مادی، که همچون زندانی است، به این ارزشها پایبند باش.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک هندو است؛ تا زمانی که سست و بیخیال باشی، به تو توجهی نمیکند، اما وقتی جدی و قوی شوی، به زودی خود را درگیر میکنی.
هوش مصنوعی: در این مغازه، نمیتوانی رشتهای پیدا کنی که سوزن آن در قفایی نباشد.
هوش مصنوعی: هریک که از کدو آب سردی بنوشد، از خود نمیتواند زاید و به کدو زرد تبدیل نشود.
هوش مصنوعی: درخت زمانی شکوفه میزند و در بهار زنده میشود که از هر شاخهاش جوانههایی جوانه بزند و جوانهها را بشکافد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سختیها و مشکلات بر دوش انسان باشد، کسی به او کمک نخواهد کرد و کمکی به او نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: وقتی کسی نمرده باشد، هیچ کس او را کفن نمیپوشاند و اگر هم کسی بميرد، مثل کرم که درون پیلهاش است، هیچکس برای او لباس گرانبها نمیپوشد.
هوش مصنوعی: وقتی لازم شود که درکی زیبا و لطیف از یک شخص یا چیز داشته باشیم، آن وقت است که ممکن است حتی مورد سوءاستفاده یا ظلم قرار بگیریم.
هوش مصنوعی: لباسی بر تن کن که مثل خورشید و ماه درخشان و زیبا باشد، تا وقتی که تو هستی، همیشه به تو وابسته باشد.
هوش مصنوعی: در هر جایی که میتوانی، به هر طریقی که هست، نگران درد و رنج نباش و از همان یک لقمه نانی که داری، راضی و قانع باش.
هوش مصنوعی: دنیا، چرا با بیتوجهی خود مرا ناراحت میکنی و در عوض خودت خوشحال میشوی؟
هوش مصنوعی: اگر غمگینم کنی، هرگز خوشحال نخواهم شد و اگر بخواهی به خوشبختی برسی، هرگز به تو کمک نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: تو مانند کسی هستی که در ظاهر خود را به شکل گندم نشان میدهد، اما حقیقتاً زیر این پوشش، جو کهنه و بیارزشی پنهان کردهای.
هوش مصنوعی: من مانند گندم لطیف و مانند جو زرد هستم؛ اما از تو چیزی دریافت نکردهام، با این حال از تو همواره بهرهمند شدهام.
هوش مصنوعی: تو با احتیاط و دقت به دور از فریب کاریهای ظاهری، مراقب نیرنگها و ادعاهای بیاساس دیگران باش.
هوش مصنوعی: بهتر است که شبها در این چاه برای تأمین غذا تلاش کنم و روزها مانند ماه بگذرانم.
هوش مصنوعی: نظامی مانند مسیحا باش و به نفع جامعه عمل کن و از دست افرادی که فقط به خویش مینگرند بگذر.
هوش مصنوعی: اگر علف بخوری و به دنبال خرس هم بروی، پس از آن انتظار معجزه عیسی را نداشته باش.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهای، باید بار سنگین را بر دوش بکشی، زیرا در زندگیات ممکن است از گوشت تو بهرهبرداری کنند و این تنها نتیجه زندگی سخت تو خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.