گنجور

 
۳۱۲۱

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵

 

... داری سر آن کز سر سر برخیزی

تا درد سر و بار کله برخیزد

خاقانی
 
۳۱۲۲

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح خاقان اعظم جلال الدین شروان شاه اخستان

 

... آن شمع یهودی فش بس زرد و سیه دل شد

اعجاز مسیحش نه در بار به صبح اندر

صبح ادهم گردون را مهماز به پهلو زد ...

... دل خال کنان از رخ گلزار نمود آنک

بیاع مغان ساقی بارش گهر احمر

کز جام و خط ازرق طیار نمود آنک

از ریزش گاو زر شیر تن شادروان

از مشک تر آهو انبار نمود آنک

صبح است ترازویی کز بهر بهای می ...

... گویی که خروس از می مخمور سر است ایرا

چشمش چو لب کبکان خون بار نمود آنک

مست است خروس آری از جرعه شب خیزان ...

... بوی می نوروزی در بزم شه شروان

آب گل و سیب تر بر بار نمود آنک

جمشید ملک هییت خورشید فلک هیبت ...

... بر صبح خره گویی مصری است شناعت زن

کش صاع زر یوسف دربار پدید آید

مه چون سروی آهو بنمود کنون در پی ...

... آن آهوی زرین بین در شیر وطن گاهش

کورا سروی سیمین هر بار پدید آید

بر کرته صبح از مه چون جیب پدید آید ...

... جنسی به ستم برساز از صورت ناجنسان

کاین نقش به صد دوران یکبار پدید آید

صد عمر گران آید جان کندن عالم را ...

... مزدور سلیمان است از کار نیندیشد

گر کوه غمان بارد بر دل بکشد بارش

کو بختی سرمست است از بار نیندیشد

عشق این دل مسکین را گر خار نهد گو نه ...

... دل نیز به یک مویش آزار نیندیشد

عشق ار بکشد یک ره صد بار کند زنده

هان تا دل ازین کشتن زنهار نیندیشد ...

... امسال همان خواهد وز پار نیندیشد

هر بار دل از طالع کی زخم سه شش یابد

کاین نقش به صد دوران یک بار نیندیشد

آن را که ز چشم و دل طوفان دو به دو خیزد ...

... تا کی ز خطر ترسد این جان که مرا مانده است

چند از رصد اندیشد این بار که من دارم

هر خار به باغ اندر دارد رطبی یا گل ...

... یاران مرا فخر است این عار که من دارم

میدان سخن نو نو هر بار یکی دارد

من گوی به سر بردم این بار که من دارم

مار است مرا خامه هم مهره و هم زهرش ...

... رایض شود اقبالش بر ابلق روز و شب

چون رام شد این ابلق در بار کشد عدلش

بر هر زمی ملکت کو تخم بقا کارد ...

... نشگفت گر از فردوس ادریس فرود آید

تا درس کند پیشت اخبار جهان داری

گر ایلدگز ایران را تسلیم به سلطان کرد ...

... ای داده به تو نصرت معمار جهان داری

چون سبزه عدل آمد باران کرم باید

کز عدل و کرم ماند آثار جهان داری ...

... شد مایده سالارت سالار همه عالم

فهرست مکارم باد اخبار تو عالم را

تاریخ معالی باد آثار تو عالم را ...

... باد از سر پیکانت سفته دل بدخواهان

وز نام نکو سفته دربار تو عالم را

باد آتش شمشیرت داغ دل سگ فعلان ...

... تیغ تو خزر گیرد و در بند گشاید هم

زین فتح مبشر باد اخبار تو عالم را

سر خیل شیاطین شد پی کور ز پیکانت ...

... آرام دهاد آن روز انوار تو عالم را

باد آیت پیروزی در شانت شباروزی

فرخنده به نوروزی دیدار تو عالم را

نعل سم شبرنگت تاج سر جباران

حافظ سر و تاجت را جبار همه عالم

خاقانی
 
۳۱۲۳

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۵ - در مدح خاقان کبیر جلال الدین ابو المظفر شروان شاه

 

... کرسی خاک از میان برخاستی

فرق کوه ار بار قهرش یافتی

پشت خم چون آسمان برخاستی ...

خاقانی
 
۳۱۲۴

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۶ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

... کب سوی دهان همی ریزد

ابر خون بار چشم خاقانی

صاعقه بر جهان همی ریزد ...

... در جهان مالک جهان سخن

مادح حضرت مبارک توست

شد عطارد به نطق صد یک او ...

... خاطرم را چو تیر نتوان یافت

چشمه خاطر است سنگ انبار

آب از او خیر خیر نتوان یافت ...

خاقانی
 
۳۱۲۵

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

... کوهی از مویی روان آویخته

دل که با بار غمت پیوست هست

مویی از کوه گران آویخته ...

... خدمت غم را میان در بسته ام

عالمی پر تیر باران جفاست

بر حقم گر چشم جان در بسته ام ...

خاقانی
 
۳۱۲۶

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در وعظ و حسن تخلص به نعت پیغمبر اکرم و تخلص به مدح ناصر الدین ابراهیم

 

... جرس وار ار تو را دردی است تا کی ناله کردن

نجیب آسا گرت باری است تا کی راه نارفتن

هنوز اندر بیابان باشی آن ساعت که جانت را ...

... که خود ز آنجا ندا آید که ای گم گشته راه اینک

به سر بازی توان دیدن بساط بارگاه او

اگر داری سر این سر در آن بارگاه اینک

سری چبود برو درباز آندر کوی وصل او ...

... ازل دستور او گشت و ابد مولای او آمد

ملایک باروار و در لوای عصمت او شد

خلایق با هزاهز در رکاب رای او آمد ...

... که توقیع رسول الله بر طغرای او آمد

تبارک خطبه او کرد و سبحان نوبت او زد

لعمرک تاج او شد قاب قوسین جای او آمد ...

... زبان کشته پر زهر هم گویای او آمد

قلم بیگانه بود از دست گوهر بار او لیکن

قدم پیمانه نطق جهان پیمای او آمد ...

... که بود آن کس که پیل آورد وقتی بر در کعبه

که مرغش سنگ باران کرد و دوزخ شد سرانجامش

گرفتم کآتش ناب است قدح حاسدان در وی ...

... نگر تا آنکه جان دارد چه نفرین بر زبان راند

مبارک حضرتا ایام در ظل تو آساید

مقدس خاطرا اسلام را رای تو پیراید ...

... اگر تو سوی خاقانی فرستی نامه ای شاید

اگر ذات تو یزدان وار فیض فضل می بارد

ضمیرم نیز نحل آسا شفای جان می افزاید ...

خاقانی
 
۳۱۲۷

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح سلطان جلال الدین ابو المظفر شروان شاه اخستان

 

... دم گرگ است یا دم آهو

که همه مشک بار بندد صبح

بدرد جیب آسمان و بر او ...

... و آتش اندر حصار بندد صبح

جویباری کند ز دامن چرخ

چشمه در جویبار بندد صبح

از برای یک اسبه شاه فلک ...

... زاغ کز استخوان در آویزد

رای باریک اوست قاید حلم

که سماک از سنان در آویزد ...

خاقانی
 
۳۱۲۸

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - در مرثیهٔ فرزند خود رشید الدین

 

... رخش جان را به دلش نعل سفر بربندیم

بار محنت به دو بختی شب و روز کشیم

بختیان را جرس از آه سحر بربندیم ...

... حالی از اشک حلی های گهر بربندیم

تیرباران سحر هست کنون ز آتش آه

نوک پیکان را قاروره به سر بربندیم ...

... دو جهان پر شود ار یک گله سر باز کنم

شبروان بار ز منزل به سحر بربندند

من سر بار تظلم به سحر باز کنم

ناله چون دود بپیچید و گره شد دربر ...

... صر صر حادثه نگذاشت کهد پر باز کنم

بر جهان می نکنم باز به یک بار دو چشم

چشم درد عدمم باد اگر باز کنم ...

... اول از کندن بنیاد هنر درگیرم

چون نبد بر تو مبارک بر و بوم پدرت

آب و آتش به بر و بوم پدر درگیرم ...

... کی قبایی ز سپیدی قمر درگیرم

همچو صبح از پی شب ژاله ببارم چندان

که سپیدی به سیاهی بصر درگیرم ...

خاقانی
 
۳۱۲۹

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

... نه شاخ از بر بیخ باشد مرتب

نه بار از بر برگ باشد مهیا

قیاس از درختان بستان چه گیری ...

خاقانی
 
۳۱۳۰

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در شکر

 

من که خاقانیم به منت شاه

پشت خم کرده ام ز بار عطا

شاخ را پشت خم کند میوه ...

خاقانی
 
۳۱۳۱

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - در مدح نظام الملک قوام الدین

 

... بدان طمع که رسانی بهای دستارم

شریف وعده که فرموده ای دوم بار است

به انتظار اشارات تو که هان فردا ...

... به سعد و نحسی کاین آید آن دگر برود

گذشت مدتی و خاطرم گران بار است

نه لفظ من به تقاضای سرد معروف است ...

... سرم که نیم جو ارزد به نزد همت تو

به بخشش زر و دستار بس گران بار است

گر این جگر خوری ارزد بهای صد دستار

سرم چنان که سبک بار هست سگسار است

به دل معاینه آید مرا که دستاری ...

... ز گنج مردی این مایه وام من بگزار

که وام شکر تو بر گردن من انبار است

ازین معامله ار خود زیان کند کرمت ...

... بهای خیر طلب می کنم بدین زاری

تبارک الله کارم نگر که چون زار است

خاقانی
 
۳۱۳۲

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۶ - در مدح شروان شاه

 

... چون چشم برکنم که سرم زیر پای توست

چون سر برآورم که سرم زیر بار توست

شروان به روزگار تو امیدوار باد ...

خاقانی
 
۳۱۳۳

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۶

 

... هزار سال بماند که تا به باغ هنر

ز شاخ دانش چون من گلی به بار آرد

به هر قران و به هر دو چون منی نبود ...

خاقانی
 
۳۱۳۴

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح اقضی القضاة عز الدین بوعمران

 

... به عهد مفتی عالم درخت جاه و جلال

به نام و کنیت او برگ و بار می سازد

به نوبت من هرکس که یافت کسوت شعر ...

خاقانی
 
۳۱۳۵

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰

 

... مرا تو را لاف برتری نرسد

چون کسی زیر بار بر تو نیست

بر سر اوت سروری نرسد ...

خاقانی
 
۳۱۳۶

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۲ - در تقاضای ده شتر از امیر الحاج

 

ای که هر دم ز تبت خلقت

صد شتر بار مشک در سفرند

گردن اشتران دهی پر زر ...

... دوش در ره بمانده اند مرا

اشتری ده که زیر بار درند

اشتری ده ه بار من بکشد

ور فروشم به تازیی بخرند ...

خاقانی
 
۳۱۳۷

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۰ - در مرثیهٔ صدر الدین

 

جهان پیمانه را ماند به عینه

که چون پر شد تهی گردد به هر بار

کنون از مرگ صدر الدین تهی گشت

نپندارم که پر گردد دگر بار

خاقانی
 
۳۱۳۸

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱۰ - در مرثیهٔ اهل بیت خود

 

دل درد زده است از غم زنهار نگه دارش

کو میوه دل باری بر بار نگه دارش

گفتی که به درد دل صبر است طبیب اما ...

خاقانی
 
۳۱۳۹

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۳

 

آنچه افتاد چند بار مرا

پند نگرفتم ای فلان که منم ...

خاقانی
 
۳۱۴۰

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۶ - در شکر انعام رئیس شمس الدین

 

... گر خشک سال بخل جهان را گرفت من

غرق سحاب جود گهر بار می روم

یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین ...

... بر عین غین گشته ز خجلت ز عین مال

چون حرف غین بین که گران بار می روم

از پیش این رییس نکوکار پاک زاد ...

خاقانی
 
 
۱
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۶۵۵