... سالها آیینه را پرداختم بی فایده

از سبک مغزی درین دریای بی ساحل چو موج

لنگر تمکین خود را باختم بی فایده ...

... اشک نیسان در صدف فی الحال می گردد گره

آتشین تبخال باشد حاصل موج سراب

در دل آخر رشته آمال می گردد گره ...

... دولت ده روزه دنیا بود نقشی بر آب

دل به نقش موج در دریای بی لنگر منه

چشم بر راه تو دارد از نگین دان تاج زر ...

... همانا دل شکست از من درین دریا حبابی را

که چندین صف کمر در کشتنم موج خطر بسته

... دلی نگذاشت در من وعده های پوچ او صایب

شکست این کشتی از موج سراب آهسته آهسته

نبود از خضر کمتر در رسایی عمر من صایب ...

... کجا ز نامه و پیغام می شود فربه

زمین شور دهد بال و پر به موج سراب

ز آرزو دل خودکام می شود فربه ...

بر آن عذار نه زلف مشوش افتاده

که موج بر رخ صهبای بی غش افتاده

ترا به چشم محال است میکشان نخورند ...

... حریف دور گران سیر نیستم ساقی

چو موج آب مسلسل به من پیاله بده

به یاد هر چه خوری می همان نشاط دهد ...

... پروانه را ز بودن محفل چه فایده

چون هست در تصرف دریاعنان موج

رفتن نفس گسسته به ساحل چه فایده

زنجیر موج مانع رفتار سیل نیست

بی تاب شوق را ز سلاسل چه فایده ...

... گل را ز نقد خویش چه حاصل چه فایده

موج سراب سلسله جنبان تشنگی است

حق جوی را ز عالم باطل چه فایده ...

... زان تیغ به صد زخم تسلی نشود دل

کز موج شود تشنگی ریگ زیاده

سخت است کمان تو وگرنه بود از آه ...

... خضر با لبهای خشک از آب حیوان آمدی

تنگ گشتی آسمان از موج آغوش امید

گر در آغوش کس آن سرو خرامان آمدی ...

... هست گوهر از حباب افزون درین دریا و من

خار و خس چون موج بی پروا کنم گردآوری

عمرها شد رفته است از کار دست و دل مرا ...

... تا غم و درد ترا یک جا کنم گردآوری

چون صدف کو گوشه امنی که از موج خطر

گوهر خود را درین دریا کنم گردآوری ...

... سرنگون گردیده زین کشتی درین دریا بسی

خاک ها در کاسه سرکرده چون موج سراب

رهروان تشنه لب را جلوه دنیا بسی ...

شوق اگر شهپر شود پروا نمی دارد کسی

همچو موج اندیشه از دریا نمی دارد کسی

مریم خاموش عیسی را به گفتار آورد ...

... ساحل دیگر درین دریا نمی دارد کسی

تن به پیچ و تاب ده صایب که چون موج سراب

اختیار خود درین صحرا نمی دارد کسی

... رحم کن بر تشنگان ای آب حیوان کسی

می زند بحر از لب خشک صدف موج سراب

چند خودداری کنی ای ابر نیسان کسی ...

... خون فاسد در بدن با نیشتر باشد یکی

از گرانباری است کشتی را ز هر موجی خطر

ورنه بر کف ساحل و موج خطر باشد یکی

نیست از نازک خیالی قسمتم جز پیچ و تاب ...

... از سر پل می رود پیوسته آب زندگی

گر درین عالم نبودی موج اشک و مد آه

آیه رحمت نبودی در کتاب زندگی ...

من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام

از هوای خود خطر دارد حباب زندگی ...

... در کمند هر که می افتد شکار زندگی

اعتمادی نیست بر شیرازه موج سراب

دل منه بر جلوه ناپایدار زندگی ...

... دست بردار از عنان اختیار زندگی

موج آب زندگانی می شمارد تیغ را

هر که پیش از مرگ شست از خود غبار زندگی ...

... بیش از این خشکی مکن ای نوبهار زندگی

دارد از هر موجه ای صایب درین وحشت سرا

نعل بی تابی در آتش جویبار زندگی

... رونگردانند از شمشیر صاحب جوهران

می کند موج خطر بر پشت دریا جوشنی

از حنا بستن نگردد پای رفتارش گران ...