... از پیش می دوید اشتر مست

مرد در راه خویش چاهی دید

خویشتن را در آن پناهی دید ...

... بلبلک شاد در گلستانها

می زد از راه عشق دستانها

زاغ را طعنه زد که خوش گویم ...

... سوی مشرق شد او ز جابلسا

دید در راه ناگه آب خوری

کشتزاری و پیر برزگری ...

... گفت نی نی که جمله در غلطیت

همه راه هوس همی طلبیت

در زمان هر دو دست خود بگشاد ...

... روز و شب کام زخم و عرصه تنگ

چون به منزل رسید مرد از راه

از ره رفته پس شود آگاه ...

... عمرش ار بد دراز ور کوتاه

رخت بر بست زان گشاد به راه

عاقبت هم برفت و بیش نماند ...

... مونس من نجاالمخفون باد

خانه کز راه رنج و حیله بود

همچو زندان کرم پیله بود ...

... کآرزو و هوس کسی جوید

کو همه راه بی خودی پوید

آنچه جد چون لعب همی شمری ...

... همه آرایش تو از دین است

رهبر این راه را چو مرگت نیست

بی نوایی مکن چو برگت نیست ...

اینکه اقلیم بیم و امیدست

خود یکی روزه راه خورشیدست

اینک امروز ربع مسکونست ...

... کز دو روی هیچ کس نیابد هیچ

راه خرچنگ و رای او مپذیر

کژ رو و کور را دلیل مگیر ...

... زیر این پرده کبود منو

پند این راهب جهان بشنو

که همی گوید از زبان مرور ...

... دست بر سر کنی نیابی سر

سیم را در دل ایچ راه مده

به ملک نامه سیاه مده

... آخر ای نازنین کم از دو دو

پای در نه به راه بی فریاد

بر خرد خوان که هرچه باداباد ...

... جمله گفتند ما رفیقانیم

همه یک راه و یک طریقانیم

یکدگر را برادران شده ایم ...

... راست همچون چراغ درویشان

یار دانا چو شد ترا همراه

بس درازی راه شد کوتاه

چون کم آید به راه توشه تو

ننگرد در کلاه گوشه تو ...

... شد مسلم ورا شهنشه عشق

راه دعوی روی تو بی معنی

نخرند از تو ترسم این دعوی ...

... نبود بی رقیب و بی کردار

تا نپوید به راه ناواجب

نبود بی اتابک و حاجب ...

... تو اگر ز آدمی چو آدم باش

راه او را نه بیش و نه کم باش

جان به کف برنه و دلیر آسای

قصد این راه کن درو ماسای

کاین دو روزه حیات نزد خرد ...

... شکر اسلام کرد مادانیم

کین زمان مرد راه ایمانیم

شیر مردان عناء ره بردند

به تو نامرد راه بسپردند

تو به نامردی این ره دین را ...

... ورنه بیهوده بین فقع مگشای

هرچه جز راه حق مجازی دان

هرچه جز کار اوست بازی دان ...

... هم فرومایه هم گرانمایه

خو که نز راه بخردی باشد

از ستوری و از ددی باشد ...