گنجور

 
۲۶۴۲

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۹ - سبب آنک فرجی را نام فرجی نهادند از اول

 

... که بود هر خرمن آن را دانه چین

حبذا دریای عمر بی غمی

که بود زو هفت دریا شب نمی

جرعه ای چون ریخت ساقی الست ...

مولانا
 
۲۶۴۳

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات

 

... هست دهها و وطنها و رباط

باز منزلهای دریا در وقوف

وقت موج و حبس بی عرصه و سقوف ...

مولانا
 
۲۶۴۵

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۶ - مثال عالم هست نیست‌نما و عالم نیست هست‌نما

 

... کف همی بینی روانه هر طرف

کف بی دریا ندارد منصرف

کف به حس بینی و دریا از دلیل

فکر پنهان آشکارا قال و قیل ...

مولانا
 
۲۶۴۸

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۴ - قصهٔ ایاز و حجره داشتن او جهت چارق و پوستین و گمان آمدن خواجه تاشانش را کی او را در آن حجره دفینه است به سبب محکمی در و گرانی قفل

 

... از ایاز این خود محالست و بعید

کو یکی دریاست قعرش ناپدید

هفت دریا اندرو یک قطره ای

جمله هستی ز موجش چکره ای

جمله پاکیها از آن دریا برند

قطره هااش یک به یک میناگرند ...

مولانا
 
۲۶۵۰

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۹۰ - نوبت جستن رسیدن به نصوح و آواز آمدن که همه را جستیم نصوح را بجویید و بیهوش شدن نصوح از آن هیبت و گشاده شدن کار بعد از نهایت بستگی کماکان یقول رسول الله صلی الله علیه و سلم اذا اصابه مرض او هم اشتدی ازمة تنفرجی

 

... چون شکست آن کشتی او بی مراد

در کنار رحمت دریا فتاد

جان به حق پیوست چون بی هوش شد ...

... می پرد آن باز سوی کیقباد

چونک دریاهای رحمت جوش کرد

سنگها هم آب حیوان نوش کرد ...

مولانا
 
۲۶۵۲

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته

 

... آب اندر ناودان عاریتیست

آب اندر ابر و دریا فطرتیست

فکر و اندیشه ست مثل ناودان ...

مولانا
 
۲۶۵۵

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۷ - حکایت آن راهب که روز با چراغ می‌گشت در میان بازار از سَرِ حالتی کی او را بود

 

... گردش کف را چو دیدی مختصر

حیرتت باید به دریا در نگر

آنک کف را دید سر گویان بود

وانک دریا دید او حیران بود

آنک کف را دید نیتها کند

وانک دریا دید دل دریا کند

آنک کفها دید باشد در شمار

و آنک دریا دید شد بی اختیار

آنک او کف دید در گردش بود

وانک دریا دید او بی غش بود

مولانا
 
۲۶۵۷

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۳ - حکایت آن مؤذن زشت آواز کی در کافرستان بانگ نماز داد و مرد کافری او را هدیه داد

 

... گفتن ذره مرادی دان خفی

محرم دریا نه ای این دم کفی

آفتاب نیر ایمان شیخ ...

مولانا
 
۲۶۵۸

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۱ - دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد

 

... ز اشتیاق روی تو جوشد چنان

ای همه دریا چه خواهی کرد نم

وی همه هستی چه می جویی عدم ...

مولانا
 
۲۶۶۰

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۴ - دگربار استدعاء شاه از ایاز کی تاویل کار خود بگو و مشکل منکران را و طاعنان را حل کن کی ایشان را در آن التباس رها کردن مروت نیست

 

... گشت بر جان خوشتر از شکرنبات

زان نبات ار گرد در دریا رود

تلخی دریا همه شیرین شود

صدهزار احوال آمد هم چنین ...

مولانا
 
 
۱
۱۳۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۳۷۳