بخش ۷۴ - قصهٔ ایاز و حجره داشتن او جهت چارق و پوستین و گمان آمدن خواجه تاشانش را کی او را در آن حجره دفینه است به سبب محکمی در و گرانی قفل
آن ایاز از زیرکی انگیخته
پوستین و چارقش آویخته
میرود هر روز در حجرهٔ خلا
چارقت اینست منگر درعلا
شاه را گفتند او را حجرهایست
اندر آنجا زر و سیم و خمرهایست
راه میندهد کسی را اندرو
بسته میدارد همیشه آن در او
شاه فرمود ای عجب آن بنده را
چیست خود پنهان و پوشیده ز ما
پس اشارت کرد میری را که رو
نیمشب بگشای و اندر حجره شو
هر چه یابی مر ترا یغماش کن
سر او را بر ندیمان فاش کن
با چنین اکرام و لطف بیعدد
از لئیمی سیم و زر پنهان کند
مینماید او وفا و عشق و جوش
وانگه او گندمنمای جوفروش
هر که اندر عشق یابد زندگی
کفر باشد پیش او جز بندگی
نیمشب آن میر با سی معتمد
در گشاد حجرهٔ او رای زد
مشعله بر کرده چندین پهلوان
جانب حجره روانه شادمان
که امر سلطانست بر حجره زنیم
هر یکی همیان زر در کش کنیم
آن یکی میگفت هی چه جای زر
از عقیق و لعل گوی و از گهر
خاص خاص مخزن سلطان ویست
بلک اکنون شاه را خود جان ویست
چه محل دارد به پیش این عشیق
لعل و یاقوت و زمرد یا عقیق
شاه را بر وی نبودی بد گمان
تسخری میکرد بهر امتحان
پاک میدانستش از هر غش و غل
باز از وهمش همیلرزید دل
که مبادا کین بود خسته شود
من نخواهم که برو خجلت رود
این نکردست او و گر کرد او رواست
هر چه خواهد گو بکن محبوب ماست
هر چه محبوبم کند من کردهام
او منم من او چه گر در پردهام
باز گفتی دور از آن خو و خصال
این چنین تخلیط ژاژست و خیال
از ایاز این خود محالست و بعید
کو یکی دریاست قعرش ناپدید
هفت دریا اندرو یک قطرهای
جملهٔ هستی ز موجش چکرهای
جمله پاکیها از آن دریا برند
قطرههااش یک به یک میناگرند
شاه شاهانست و بلک شاهساز
وز برای چشم بد نامش ایاز
چشمهای نیک هم بر وی به دست
از ره غیرت که حسنش بیحدست
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک
ور دهان یابم چنین و صد چنین
تنگ آید در فغان این حنین
این قدر گر هم نگویم ای سند
شیشهٔ دل از ضعیفی بشکند
شیشهٔ دل را چو نازک دیدهام
بهر تسکین بس قبا بدریدهام
من سر هر ماه سه روز ای صنم
بیگمان باید که دیوانه شوم
هین که امروز اول سه روزه است
روز پیروزست نه پیروزه است
هر دلی که اندر غم شه میبود
دم به دم او را سر مه میبود
قصهٔ محمود و اوصاف ایاز
چون شدم دیوانه رفت اکنون ز ساز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ایاز، جوانی زیرک و وفادار است که در دربار شاه زندگی میکند. او همیشه در حجرهای پنهان است و از دیدگاه دیگران مخفی مانده. شاه از پنهانکاری او متعجب میشود و دستور میدهد که نیمهشب به حجرهاش سرکشی کنند. در این سفر، شاه و همراهانش تصمیم میگیرند از گنجینههای ایاز باخبر شوند و به او نزدیک شوند.
اما شاه به شخصیت ایاز ایمان دارد و میداند که او فردی پاک و وفادار است. او به عشق و صداقت ایاز در برابر خنجر و طلاها اعتماد دارد و میفهمد که ایاز به هیچ چیز جز عشق و محبت فکر نمیکند. شاه حتی به او علاقهمند است و از غم و اندوه او ناراحت میشود.
در پایان شاعر به عشق و دیوانگیای که در دل دارد اشاره میکند و میگوید که این عشق گاهی او را به دیوانگی میکشاند. او همچنان بر وصف ایاز و ویژگیهایش تأکید میکند و به عظمت و پاکی روح او اشاره مینماید.
هوش مصنوعی: ایاز با زیرکی و هوش خود، پوستین و چکمههایش را به نحو خاصی آویزان کرده است.
هوش مصنوعی: هر روز چادر و لباس من از حجرهٔ خالی بیرون میرود، پس به چیزهای زیبا و تجملات نگاه نکن.
هوش مصنوعی: به شاه گفتند که در اتاق او طلا و نقره و ظرفی وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که همیشه در را به روی تو میبندد، به هیچوجه اجازه نمیدهد که به درون برسی یا راهی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: شاه تعجب کرد و گفت: چه چیزی موجب شده است که آن بنده از ما پنهان و دور باشد؟
هوش مصنوعی: پس اشارهای کرد به مردی که در میخانه است که در نیمه شب در را باز کند و به درون اتاق برود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست میآوری، آن را به راز تبدیل کن و نام او را برای دیگران آشکار کن.
هوش مصنوعی: با این همه احترام و محبت بیشمار، او از حسادت و زشتی خود به راحتی طلا و نقره را پنهان میکند.
هوش مصنوعی: او به گونهای خود را وفادار و عاشق نشان میدهد، اما در حقیقت مانند دلال گندم است که تنها ظاهری زیبا دارد و در باطن نیتهای دیگر دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق واقعی زندگی را پیدا کند، برای او هر چیزی جز بندگی و تسلیم در برابر عشق، کفر محسوب میشود.
هوش مصنوعی: نیمهشب، آن فرد محترم با سی نفر مطمئن در اتاقش مشغول گفتگو بود.
هوش مصنوعی: چندین قهرمان با شادابی و خوشحالی به سوی اتاق حرکت کردهاند و مشعلهایی را در دست دارند.
هوش مصنوعی: ما به فرمان سلطان، هر کسی پول خود را در کیسهای قرار میدهد و به جمع میآید.
هوش مصنوعی: یکی میگفت چه اهمیتی دارد که از طلا، عقیق، و لعل یا دُر و جواهرات دیگر برخوردار باشیم، در واقع به ارزشهای واقعی زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: خاص خاص، یعنی یکی از شخصیتهای ویژه و مورد اعتماد دربار، خزانۀ سلطان است، اما اکنون فرمانروایی که در نظر میرسد، خود روح و جان او است.
هوش مصنوعی: به چه کار میآید لعل و یاقوت و زمرد یا عقیق در مقابل عشق و محبت واقعی؟ عشق، آنچه که ارزش دارد، فراتر از این جواهرات است.
هوش مصنوعی: پادشاه به او بدگمان نشد و او را مورد تمسخر قرار میداد تا او را امتحان کند.
هوش مصنوعی: او به خوبی میدانست که دلی پاک و بیآلایش دارد، اما باز هم از خیال و تصوراتی که به سرش میزد میترسید.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم که دلخوری به وجود بیاید و تو احساس شرمندگی کنی؛ بنابراین نمیخواهم که بروی و دلت بشکند.
هوش مصنوعی: او اگرچه کاری نکرده، اگر هم کند، کارش درست است. هر چیزی که محبوب ما بخواهد، میتوانیم بگوییم و انجام دهیم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که مرا محبوب کند، من از او ساختهام. من همان او هستم و او همان من است، حتی اگر در خودم پنهان شده باشم.
هوش مصنوعی: تو دوباره گفتی که دور از آن ویژگیها و صفات، این چنین ترکیب حرفهای بیخود و خیالات به چه معناست؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که نمیتوان به سادگی به عمق و رازهای عمیق یک شخص یا موضوع پی برد، چرا که همچون دریا عمق آن ممکن است کاملاً ناپیدا باشد و فهم آن دشوار. فهمیدن عواطف و شخصیت افراد نیازمند وقت و دقت زیادی است.
هوش مصنوعی: در هفت دریا، قطرهای کوچک وجود دارد که تمام هستی از جنبش و حرکت آن شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: تمام پاکیها از آن دریا ناشی میشود و قطرهقطره آن، به شکل مینیاتور درمیآید.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و مقام شاهی میپردازد. به این معناست که او نه تنها شاهی بر سایر شاهان است، بلکه خود باعث به وجود آمدن دیگر پادشاهان هم میشود. در اینجا، نام "ایاز" به عنوان یادآور فردی است که برای جلوگیری از چشمبد به او اشاره شده است. به طور کلی، شاعر به عظمت و نفوذ شاه و همچنین محافظت از او در برابر آسیبها و حسادتها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و با غیرت نمیتوانند به او نگاه کنند، زیرا زیباییاش بینهایت و فوقالعاده است.
هوش مصنوعی: میخواهم چنان دهانی داشته باشم که به وسعت آسمان باشد تا بتوانم زیبایی و ویژگیهای آن معشوق را به خوبی و با تمام جزئیات بیان کنم.
هوش مصنوعی: اگر چنین صدایی و این همه درد را در دل داشته باشم، حتی اگر دهانم پر از فریاد شود، باز هم این ناله و اندوه برایم کم خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر من هم نگویم که ای شیشهٔ ضعیف دل، از آسیبپذیریات به راحتی میشکنی.
هوش مصنوعی: دل من مثل شیشهای نازک است و به خاطر آرامش آن، خودم را در معرض آسیب قرار دادهام.
هوش مصنوعی: هر ماه سه روز به خاطر تو حتماً باید دیوانه شوم، ای معشوق من.
هوش مصنوعی: امروز آغاز سه روز است؛ امروز، روزی است که پیروزی را به ارمغان میآورد و نه روز شکست.
هوش مصنوعی: هر دلی که در غم عاشق باشد، همیشه به یاد او شاداب و سرزنده است.
هوش مصنوعی: داستان محمود و اوصاف ایاز به حدی برایم جذاب و شیرین است که مانند دیوانهها غرق در آن شدهام و اکنون از دنیای دیگری جدا شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.