صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱۸
... تا همچو عقیق از هوس نام گذشتیم
از سود و زیان سفر عشق مپرسید
یک دانه نچیدیم و به صد دام گذشتیم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱۹
... در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایه مرغان هوا در سفر خاک
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲۷
... در گوش ز فریاد جرس پنبه گذاریم
نشنیدنی از همسفران بس که شنیدیم
چون موج نشد قسمت ما گوهر مقصود ...
... شیر شتر و روی عرب چند توان دید
پا از سفر کعبه مقصود کشیدیم
هر چند ز خط راه توان برد به مضمون ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۴
... آیینه به پیش رخ زنگار نداریم
داریم هوای سفر عالم بالا
چون شبنم گل چشم به گلزار نداریم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۷
... آه است درین باغ نهالی که رسانیم
گرد سفر از جبهه ما شسته نگردد
تا رخت چو سیلاب به دریا نکشانیم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۳
... موجه بی دست و پای قلزم شوقم
در سفر خویش اختیار ندارم
دست و دم سرد گشته است ز عالم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۴
... نیست غیر از گوشه دل در سراپای جهان
حاصلی جز ماندگی مردم ندارند از سفر
می دهد از تیه موسی یاد صحرای جهان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۷
از سرانجام سفر غافل نمی باید شدن
دل نهاد عمر مستعجل نمی باید شدن
در طریق شوق می باید گذشت از برق و باد
همسفر با مردم کاهل نمی باید شدن
عرض ره بر طول افزودن طریق عقل نیست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸۰
... گر هوای سیر عالم هست صایب در سرت
پا به دامن کش سفر از آستان خود مکن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۱
... بیش ازین استادگی با اسب چوگانی مکن
پیش دریا قطره را نعل سفر در آتش است
در گهر این قطره را زین بیش زندانی مکن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۴
... چشم خواب آلود آن معشوق بی پروا ببین
این سفر کوته نمی گردد به شبگیر بلند
عمر جاویدان به دست آر آن قد رعنا ببین ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۰
... سایه را پروا نباشد از فتادن بر زمین
پرتو خورشید را نعل سفر در آتش است
دامن جان را ندوزد لنگر تن بر زمین ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۷
... شمیم بید و عود از آتش سوزان شود روشن
محال است این که ماند خلق مردم در سفر پنهان
ز شکر خنده پنهان نشد کم زهر چشم او ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۹
چه آسان است با بی برگی احرام سفر بستن
که هم مرکب بود هم توشه دامن بر کمر بستن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۷
... ز جمعیت بود دشوار دل برداشتن ورنه
چو تیر آسان بود از خانه خاکی سفر کردن
شود همدست با فرهاد چون عشق قوی بازو ...
... شرر خرج هوا گردید تا شد جلوه گاه صاب
به بال سنگ و آهن تا کجا بتوان سفر کردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۸
ز کوی یار آسانی کی توان قطع نظر کردن
که بیرون رفتن از دنیاست از کویش سفر کردن
مشو غافل ز حال زیردستان در زبردستی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۰
... اگر دریوزه همت کنی از شوق بی پروا
سفر در آب و آتش بی محابا می توان کردن
خط پاکی ز سیلاب فنا دارد وجود ما ...
... اگر بر دل گذاری همچو کشتی بار مردم را
به آسانی سفر بر روی دریا می توان کردن
اگر چه مزد کار خود نمی دانم دو عالم را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱۲
... زمین گیر وطن قدر سبکباری نمی داند
ز بی برگ و نوایی می توان گل در سفر چیدن
چه خونها می کند در دل خس و خار علایق را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۲
سفر نزدیک شد فکر اقامت را ز سر وا کن
مهیای وداع آشیان شو بال و پر وا کن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴۴
... ره خوابیده را بیدار می سازد درای من
نیم بی مایه تا بر سود باشد از سفر چشمم
مرا این بس که خاری نشکند در زیر پای من ...