گنجور

 
۲۲۱

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

... پیش طوفان عشق حیله عقل

همچو بر رهگذار سیل پل است

از صراحی دوباره قلقل می ...

جامی
 
۲۲۲

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » فصول اربعه » فصول اربعه: دی

 

... به سوی مغرب نارد شدن ز مشرق مهر

اگر نیفکند از ابر پل به روی خلاب

درامدن به رکابست و بردن سرما ...

امیرعلیشیر نوایی
 
۲۲۳

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

... در ره وصل سالکان گفتند

هست دوزخ پل و بهشت صراط

همه پیغمبران بر این بودند ...

کوهی
 
۲۲۴

بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترکیب بند در رثاء سلطان یعقوب

 

... کجا درمان شود درد اجل پیمانه چون پر شد

چو زور سیل بیش از پیش گردد پل چه کار آید

سیه پوشد فلک هر شام چند این اطلس گلگون ...

بابافغانی
 
۲۲۵

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

... کسی که شرع تو دید از طریق کفر گذشت

باقتدای تو کرد از پل صراط عبور

قضا جمیله این کون را بمهر تو داد ...

فضولی
 
۲۲۶

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

... زیر این خون بسته مژگان مردم چشم ترم

از خس و خاشاک پل بر روی جیحون بسته اند

حاجیان خلوت دل با خیال او مرا ...

محتشم کاشانی
 
۲۲۷

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - ایضا در مدح شاهزاده حمزه میرزا

 

... چرخ تواند زدن بر سر آن آسمان

موی اگر پل شود در کنف حفظ وی

تا ابدش نگسلد پویه پیل دمان ...

محتشم کاشانی
 
۲۲۸

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۴۳۹- روحی سمرقندی

 

... به پیر خرد گفتم ای راه دیده

که چون بگذرم من از این پر خطر پل

سویم دید از شفقت و گفت با من ...

سام میرزا صفوی
 
۲۲۹

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ ششم در طبقهٔ ترکان » ۶۳۴- امیر نظام الدین علیشیر

 

... المقرب بحضرت السلطان بنایی

وی خلف الصدق کجکینه بهادر است که در ایام سلاطین جغتای به تخصیص در زمان سلطان ابوسعید از متعینان درگاه آن پادشاه بوده و جد مادریش میر بوسعید در سلک اعاظم امرای بایقرا میرزا جد سلطان حسین میرزا منتظم بود لهذا در ایام صبی با پادشاه مذکور در یک مکتب چیزی خوانده اند در خلال آن احوال چنانکه مشهور است بینهما مبانی عهد و میثاق سمت رسوخ پیدا کرده و در اوایل نشو و نما ملازمت ابوالقاسم بابر میرزا را اقدام نموده بنابر وفور قابلیت از آن پادشاه ملقب بفرزندی گشت و بعد از فوت او در مشهد مقدسه به تحصیل کمالات مشغول گشت بواسطه فترتی که در خراسان واقع شده بود بصوب ماوراءالنهر رفته در سمرقند در مدرسه خواجه افضل الله ابواللیثی به تکمیل قواعد فضایل اشتغال داشت تا آنکه سلطان حسین میرزا بر سریر سلطنت خراسان جلوس کرد در روز مسرعی بجانب ماوراءالنهر روانه ساخت و کتابتی بسلطان احمدی میرزا پادشاه آنجا نوشت و استدعای ارسال و اعزام امیر مذکور را کرد آن پادشاه امیر مذکور را با آنکه در آن اوقات در کمال فقر و فاقه بود یراق لایق نموده بخراسان فرستاد چون میر به هری رسید پادشاه و ارکان دولت و اعیان مملکت موردش را به انواع تعظیم و تبجیل تلقی نمودند و در بدو حال منصب جلیل القدر مهرداری بدو مفوض گشت و بعد از اندک وقتی مقدم امراء دیوان گشته بر پشت نشانها و دفاتر مهر میزد و بعد از چند وقت ترک اشتغال دیوانی کرده اعتکاف و اعتزال اختیار کرد و ثانیا حسب التکلیف پادشاه متقلد دارایی ولایت استرآباد و آن نواحی گشته و در آن ولایت علم اقتدار بر افراشت بالأخره ترک آن مهم نیز کرده دامن همت از اشتغال بالکلیه درچید و مدت الحیات پیرامون امور دیوانی نگردید اما در آن وقت بیشتر از پیشتر منظور نظر اعزاز و احترام بوده و شاه و سپاه دقیقه ای از دقایق از اکرام و احترام و عزت و حرمت فرو گذاشت نکردند و اکثر شاهزادگان ملازمتش نمودند بخدمتش تقرب می جستند و قبولش در حضرت پادشاه بمثابه ای بود که یکنواخت خواجه مجدالدین محمد وزیر پادشاه را ضیافت کرده بود و پیشکشی زیاده از حد کشیده هر چند در آن زمان دستور نبوده که چهار قب بتاجیک دهند اما بنابر خدمت پسندیده به تشریف مذکور مشرف شده چنانکه توره ایشان است در مجلس نه جا زانو زده بعد از ساعتی هم در آن مجلس میر فرجی خود را که مشهور است که با جامه به سیزده تنگه و دو میری بر میآمده جهت خواجه مذکور فرستاده و خواجه آنرا بر بالای چهار قب پادشاه پوشیده با آنکه تا زانوی او بوده جهت او بدستور نه جا زانو زده بعد از ساعتی به تکلیف بر جای نشست بی تکلف هیچکس در دولت هیچ پادشاهی این قدر قبول نیافت که او یافت و فی الواقع همچو او صاحب توفیقی کمتر بصفحه ظهور آمده از جمله توفیقاتش آنکه مدت الحیات لمحه ای از اوقات را به تعطیل نگذرانیده بلکه همواره مستغرق تحصیل کمالات بوده و به تصنیف و تألیف و نظم اشعار آبدار که تا قیامت اثر از او بر صفحه روزگار باقی خواهد بود بذل سعی و جهد مالا کلام مینمود تصانیفش بدین موجب است ۱- نظم الجواهر فارسی ۲- نثراللألی ۳- نسایم المحبه ۴- خمسه المتحیرین ۵- قصه شیخ صنعان ۶- منشآت ترکی ۷- مفردات در فن معما ۸- عروض ترکی ۹-تواریخ دقیقه ۱۰- حالات سید حسن اردشیر ۱۱- حالات پهلوان محمد ابوسعید ۱۲- محبوب القلوب ۱۳- مجالس النفایس ۱۴- حیرت الأبرار ۱۵- فرهاد و شیرین ۱۶- لیلی و مجنون ۱۷- سد سکندری وی را پنج دیوانست چهار ترکی و یکی فارسی است بدین موجب ۱۸ – غرایب الصغر ۱۹- نوادرالشباب ۲۰- بدایع الوسط ۲۱- فواید الکبر ۲۲- دیوان فارسی که قریب به سه هزار بیت باشد باشد در شعر ترکی مطلقا تخلص ایشان نوایی است و در دیوان فارسی تخلص فانی میکنند دیگر در رعایت اهل فضل و استعداد باقصی الغایت کوشیده به یمن تربیتش هر یک در فنی نادره ی عصر گشته مصنفات غرا بنام آن امیر توفیق آثار نوشتند دیگر ابواب خیرات و مبرات مفتوح داشته و به تعمیر سیصد و هفتاد بقاع خیر که از آنجمله نود۹۰ رباط است که در اکثر آنها در ایام حیاتش بصادرین و واردین آب و آش میداده اند و باقی مساجد و مدارس و خوانق و پل موفق گردید به یمن رعایت او ارباب حرفت چون صحاف و مذهب و مصور و حفاظ و محرر و خطاط و نقاش و سایر اهل صنایع در آن امور نهایت دقت بتقدیم رسانیده یگانه روزگار گشتند آخر الأمر دست قضا و قدر بساط کثیرالأنبساط آن امیر نیکو سیر را در نور دید و در روز یکشنبه شهر جمادی الأول سنه ست و تسعمایه کلیات احوالش بشیرازه ی اختتام رسید از دیوان فارسیش این دو سه بیت ثبت افتاد

دلم بدست تو مرغی است در کف طفلی ...

سام میرزا صفوی
 
۲۳۰

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۶

 

... با خلق نه آشتى و نه جنگ

قانع شده ایم بر پلاسى

ننهاده چو دیگران اساسى ...

... پس معلوم شد که رتبه ى عشق با صوفیان است و رتبه ى عقل با عالمان و هر جا که عقل بساط چیده عشق بى تکلف آنرا پامال نموده و بر هم زده

عاقل به کنار آب تا پل می جست

دیوانه ى پا برهنه از آب گذشت ...

شیخ بهایی
 
۲۳۱

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

... نگهبانی ویرا برگرفت و در حالی که زنجیر دست و پایش برزمین کشیده می شد بدروازه ای باب الطاق برد خلقی عظیم گرد آمدند

ویرا هزار تازیانه زد آهی نکرد آنگاه دست و پایش ببرید و سربرکند و کالبدش بسوزاند و سرش را بر پل بغداد آویخت و این هم بسال سیصد و نه بود

حکیمی فرزند را نصیحت گفت که بگذار خرد تو پایین تر از دینت بود و گفتارت کمتر از کردارت و جامه ات کم بهاتر از آن حد که توانی پوشید ...

شیخ بهایی
 
۲۳۲

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش اول - قسمت اول

 

... اما آن سه که در دانش است آنچه نمیدانی از دانشمندان پرس و از این که به ریا یا جهت آزمودنشان از ایشان چیزی پرسی بپرهیز

نیز از این که بر رای خویش عمل کنی بپرهیز و در هر چه بر تو پیش آید راه احتیاط در پیش گیر چنان که از شیر همی گریزی از حکم دادن بین مردمان بپرهیز و گردن خویش پل مردمان مکن

اکنون ای ابوعبدالله برخیز نصیحتت گفتم تو نیز دعای مرا تباه مساز چه من مردی ام که بر خویشتن حریصم سلام بر آن کس بود که از راه راست پیروی همی کند ...

شیخ بهایی
 
۲۳۳

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

... مرا سیصد دینار بداد و گفت خرج وفات من کن و به مقبره ای معروف دفنم بنما و آنچه که ماند به مستحقانی که شناسی بخش زمانی که بمرد دفنش ساختم و بازگشتم

بر سر پل قضا را اسبی به من زد و دستمال پول از دستم به دجله افتاد فریاد زدم لاحول و لا قوة الا بالله مردی سبب پرسید گفتم که حال چون است

مرد جامه بدر کرد و به همانجا که دستمال افتاده بود به آب زد غوطه خورد و در حالی که دستمال را بدهان داشت بالا آمد دستمال راکه به من داد پنج دینارش از همان مال بدادم ...

شیخ بهایی
 
۲۳۴

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

... کرده سبیل مشت گدا سلسبیل را

پل بسته حرز مهر تو بر معبر کلیم

ای کرده باد قهر تو خون رود نیل را ...

نظیری نیشابوری
 
۲۳۵

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

... کام هما برید و درش در گلو نبود

گر پل به راه نامه و قاصد نمی شکست

بسیار تیره آب محبت به جو نبود ...

نظیری نیشابوری
 
۲۳۶

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

... دست طمع چو پیش کسان کرده ای دراز

پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

در حیرت جمال تو گم بودم ای دریغ ...

نظیری نیشابوری
 
۲۳۷

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸

 

... جانان خواهی گذر ز کونین

دنیا سیل است و آخرت پل

بر آتش قهرت ار نشانند ...

نظیری نیشابوری
 
۲۳۸

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

... عیش ها سیل بهاری بود تا آمد گذشت

صحبتی با دوستداران بر سر پل داشتم

یاد آن مستان که برچیدند از اینجا نقل و جام ...

نظیری نیشابوری
 
۲۳۹

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - این ترکیب نیز در سوک مفخرالشعرا خواجه حسین ثنایی گفته شده

 

... سر به سر وقف مدعای تو باد

چون قدم بر پل صراط نهی

ملک العرش رهنمای تو باد ...

نظیری نیشابوری
 
۲۴۰

امیر پازواری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۷۴

 

... هر کس اسم علی ره بییاره شه دل

علی با له ماس بونه قیامت پل

امیر پازواری
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۲۸