تا عشق چه ها کند به بلبل
بسیار دریده پرده گل
شمشیر مقربان دریده
دیوانه عشق بی تأمل
برتر بود آستانه عشق
از هرچه خرد کند تعقل
جانان خواهی گذر ز کونین
دنیا سیل است و آخرت پل
بر آتش قهرت ار نشانند
دل خسته مدار در توکل
تا چون رخ دلبران برآری
از خرمن شعله شاخ سنبل
بر مور نهاده اند باری
کافلاک نمی کند تحمل
رحمی که ز دست می رود کار
به غرقه جفا بود تغافل
دوری چو تو یوسفی برآید
از جنس توالد و تناسل
در عشق گریز تا بیابی
ملکی که نکرده کس تخیل
بزم تو و آنگهی «نظیری »
از چرخ نمی کند تنزل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر ندانی ز زاغور بلبل
بنگرش گاه نغمه و غلغل
ای دو زلفت چو ماه در آخر
وی رخانت چو مشک در اول
احول اکحلی و متفقند
خلق در حسن احول اکحل
شده بار دگر کسی هم جفت
[...]
آمد از حوت برنهاده ثقل
پیشوای ستارگان به حمل
پر لطایف نموده عرض هوا
در طرایف گرفته طول جبل
کرده بر آب و باد و خاک طباع
[...]
نه به ذاتست ساکن هر دل
بلکه لطفش همی کند منزل
جان بیمار در تراقی وتو
میگشائی ز دست او قیفال
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.