گنجور

 
سام میرزا صفوی

از کمال علو قدر و عظمت شأن محتاج به ستایش و بیان نیست :

آن امیر علی سیر کاین لفظ

صورت نام اوست در اذهان

المقلب به صاحب الخیرات

المقرب بحضرت السلطان « بنایی »

وی خلف الصدق کجکینه بهادر است که در ایام سلاطین جغتای به تخصیص در زمان سلطان ابوسعید از متعینان درگاه آن پادشاه بوده و جد مادریش میر بوسعید در سلک اعاظم امرای بایقرا میرزا جد سلطان حسین میرزا منتظم بود، لهذا، در ایام صبی با پادشاه مذکور در یک مکتب چیزی خوانده اند، در خلال آن احوال چنانکه مشهور است بینهما مبانی عهد و میثاق سمت رسوخ پیدا کرده و در اوایل نشو و نما ملازمت ابوالقاسم بابر میرزا را اقدام نموده بنابر وفور قابلیت از آن پادشاه ملقب بفرزندی گشت و بعد از فوت او در مشهد مقدسه به تحصیل کمالات مشغول گشت، بواسطه فترتی که در خراسان واقع شده بود بصوب ماوراءالنهر رفته در سمرقند در مدرسه خواجه افضل الله ابواللیثی به تکمیل قواعد فضایل اشتغال داشت تا آنکه سلطان حسین میرزا بر سریر سلطنت خراسان جلوس کرد، در روز مسرعی بجانب ماوراءالنهر روانه ساخت و کتابتی بسلطان احمدی میرزا پادشاه آنجا نوشت و استدعای ارسال و اعزام امیر مذکور را کرد، آن پادشاه امیر مذکور را با آنکه در آن اوقات در کمال فقر و فاقه بود. یراق لایق نموده بخراسان فرستاد، چون میر، به هری رسید، پادشاه و ارکان دولت و اعیان مملکت موردش را به انواع تعظیم و تبجیل تلقی نمودند و در بدو حال منصب جلیل القدر مهرداری بدو مفوض گشت و بعد از اندک وقتی مقدم امراء دیوان گشته بر پشت نشانها و دفاتر مهر میزد و بعد از چند وقت ترک اشتغال دیوانی کرده اعتکاف و اعتزال اختیار کرد و ثانیا حسب التکلیف پادشاه متقلد دارایی ولایت استرآباد و آن نواحی گشته و در آن ولایت علم اقتدار بر افراشت بالأخره ترک آن مهم نیز کرده دامن همت از اشتغال بالکلیه درچید و مدت الحیات پیرامون امور دیوانی نگردید، اما در آن وقت بیشتر از پیشتر منظور نظر اعزاز و احترام بوده و شاه و سپاه دقیقه ای از دقایق از اکرام و احترام و عزت و حرمت فرو گذاشت نکردند، و اکثر شاهزادگان ملازمتش نمودند بخدمتش تقرب می جستند و قبولش در حضرت پادشاه بمثابه ای بود که یکنواخت خواجه مجدالدین محمد وزیر پادشاه را ضیافت کرده بود. و پیشکشی زیاده از حد کشیده هر چند در آن زمان دستور نبوده که چهار قب بتاجیک دهند اما بنابر خدمت پسندیده به تشریف مذکور مشرف شده چنانکه توره ایشان است در مجلس نه جا زانو زده بعد از ساعتی هم در آن مجلس میر . فرجی خود را که مشهور است که با جامه به سیزده تنگه و دو میری بر میآمده جهت خواجه مذکور فرستاده و خواجه آنرا بر بالای چهار قب پادشاه پوشیده با آنکه تا زانوی او بوده جهت او بدستور نه جا زانو زده بعد از ساعتی به تکلیف بر جای نشست بی تکلف هیچکس در دولت هیچ پادشاهی این قدر قبول نیافت که او یافت و فی الواقع همچو او صاحب توفیقی کمتر بصفحه ظهور آمده از جمله توفیقاتش آنکه مدت الحیات لمحه ای از اوقات را به تعطیل نگذرانیده بلکه همواره مستغرق تحصیل کمالات بوده و به تصنیف و تألیف و نظم اشعار آبدار که تا قیامت اثر از او بر صفحه روزگار باقی خواهد بود بذل سعی و جهد مالا کلام مینمود تصانیفش بدین موجب است : ۱- نظم الجواهر فارسی ۲- نثراللألی ۳- نسایم المحبه ۴- خمسه المتحیرین ۵- قصه شیخ صنعان ۶- منشآت ترکی ۷- مفردات در فن معما ۸- عروض ترکی ۹-تواریخ دقیقه ۱۰- حالات سید حسن اردشیر ۱۱- حالات پهلوان محمد ابوسعید ۱۲- محبوب القلوب ۱۳- مجالس النفائس ۱۴- حیرت الأبرار ۱۵- فرهاد و شیرین ۱۶- لیلی و مجنون ۱۷- سد سکندری . وی را پنج دیوانست چهار ترکی و یکی فارسی است بدین موجب ۱۸ – غرایب الصغر ۱۹- نوادرالشباب ۲۰- بدایع الوسط ۲۱- فواید الکبر ۲۲- دیوان فارسی که قریب به سه هزار بیت باشد، باشد، در شعر ترکی مطلقا تخلص ایشان نوایی است و در دیوان فارسی تخلص فانی میکنند دیگر در رعایت اهل فضل و استعداد باقصی الغایت کوشیده به یمن تربیتش هر یک در فنی نادره ی عصر گشته مصنفات غرا بنام آن امیر توفیق آثار نوشتند، دیگر ابواب خیرات و مبرات مفتوح داشته و به تعمیر سیصد و هفتاد بقاع خیر که از آنجمله نود(۹۰) رباط است که در اکثر آنها در ایام حیاتش بصادرین و واردین آب و آش میداده اند و باقی مساجد و مدارس و خوانق و پل موفق گردید، به یمن رعایت او ارباب حرفت چون صحاف و مذهب و مصور و حفاظ و محرر و خطاط و نقاش و سایر اهل صنایع در آن امور نهایت دقت بتقدیم رسانیده یگانه روزگار گشتند، آخر الأمر دست قضا و قدر بساط کثیرالأنبساط آن امیر نیکو سیر را در نور دید و در روز یکشنبه شهر جمادی الأول سنه ست و تسعمایه کلیات احوالش بشیرازه ی اختتام رسید از دیوان فارسیش این دو سه بیت ثبت افتاد

دلم بدست تو مرغی است در کف طفلی

که نی کشد نه گذارد نه سازدش قفسی

این مطلع مشهور نیز از اوست :

نه دل بباغ کشد نی بلاله زار مرا

من وغم تو بعیش و طرب چکار مرا

و این مطلع قصیده ایست که تتبع دریای ابرار کرده است :

آتشین لعلی که تاج خسروان را زیور است

اخگری بهر خیال خام پختن در سر است

در محلی که مولانا جامی از حجاز معاودت کرده بود امیر علیشیر این رباعی را در سلک نظم کشیده و به استقبالش فرستاده اند .

انصاف بده ای فلک مینا فام

زین هر دو کدام خوبتر کرد خرام

خورشید جهانگرد تو از مطلع صبح

یا ماه جهانگرد من از جانب شام

اشعار نامدار ترکی اش بنابر فرط وضوح مناسب ندید بهمین یک معمای ترکی اختصار رفت .

معما باسم محسن :

مجلده شیخ دون کیجه کوت نیشی باشلادی

سیندردی شمع نقلینی حوض الچیره تاشلادی

مولانا صاحب دارا قصیده ای در مرثیه او گفته که از یک مصرعش تاریخ ولادتش ظاهر میشود که در سنه اربع و اربعین و ثمانمایه روی نموده و یک مصرعش تاریخ وفات و این چند بیت از آنجاست .

ای فلک بیداد و بیرحمی بدینسان کرده ای

ای اجل ملک جهان را باز ویران کرده ای

کرده ای گاه از جفا حیران دل صد اهل دین

گه ز کین قصد هلاک مسلمان کرده ای

کرده بر جانها کمین بنهاده ای دام عنا

هر زمان از کینه جویی صید صد جان کرده ای