صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۶
... چو دلپذیر نبودش چرا گرفت و گذاشت
عیار موجه بیتاب ما ز دریا پرس
که بارها سر زنجیر ما گرفت و گذاشت ...
... هزار مرتبه نبض مرا گرفت و گذاشت
مشو مقید موج سراب این عالم
که خضر دامن آب بقا گرفت و گذاشت ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۱
کنون که از کمر کوه موج لاله گذشت
بیار کشتی می نوبت پیاله گذشت ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۰
... به جرم این که کله گوشه بر محیط شکست
ز تیغ موج چها بر سر حباب نرفت
ز سوز سینه ما هیچ کس نشد آگاه ...
... یکی هزار شد از وصل بیقراری من
به قرب دریا از موج پیچ و تاب نرفت
نظر به قطره و دریا یکی است نسبت من ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۲
شد مدتی که خشت سر خم کتاب ماست
موج شراب سرخی سرهای باب ماست
مرغابی ایم و عالم آب است جان ما ...
... با آن که غیر باد نداریم در گره
لب تشنه تیغ موج به خون حباب ماست
نی می کند به ناخن دشمن شکست ما ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۴
... خطی که گرد خود ز خرابی کشیده ایم
در موج خیز حادثه دارالامان ماست
احوال خود به گریه ادا می کنیم ما ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۸
باد بهار سلسله جنبان صحبت است
موج شراب دام پریزاد عشرت است
هر شاخ گل که خم شود از باد نوبهار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۹
... بر هر طرف که میل کند بحر تابعم
موج مرا به کف چه عنان ارادت است
در ساغر زیاده طلب خون بود مدام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۰
... از نعل واژگون مرو از راه زینهار
در زیر موج ریگ روان آب کوثرست
صایب کسی که گوشه عزلت گزیده است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۴
... از بس گزیده است سلامت روی مرا
موج خطر به چشم من آغوش مادرست
در قطره ای چه جلوه کند بحر بیکنار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۵
... از دست ساقیان گل اندام خوشترست
در بحر بیکنار نگیرد قرار موج
هر ناز او مقدمه ناز دیگرست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۷
... در قلزمی که حیرت دیدار ناخداست
موج عنان گسسته به لنگر برابرست
مهر خموشیی که مرا بر دهن زدند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۲
... با حکمت هزار فلاطون برابرست
موج سراب و طره لیلی ز بیخودی
در دیده یگانه مجنون برابرست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۸
... ما چون حباب خانه سرانجام می کنیم
از موج اگر چه قافله ما روانترست
پاس وفا کشیده به بند گران مرا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۱
... جرم سفینه تو که بر سنگ خورده است
نومید بازگشتن موج خطر بس است
بیخوابی که چشم تو ترسیده است ازو ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۲
... آزادگان به راحله خود سفر کنند
تخت روان موج ز ریگ روان بس است
زخمی که خشک بند توان کرد نعمتی است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۶
با قرب یار رشته جان در کشاکش است
در عین بحر موج همان در کشاکش است
گویا نسیم راه در آن زلف یافته است ...
... آرام نیست راهنوردان شوق را
دایم ز موج ریگ روان در کشاکش است
عشاق را ز تازه نهالان شکیب نیست ...
... هر چند حرص مالک روی زمین شود
چون موجه سراب همان در کشاکش است
بر فرق هر که سرکشی از سر نمی نهد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۱
... بحر تو بی کنار ز تن پروری شده است
از جان بشوی دست که هر موج ساحل است
ای رهروی که خیر به مردم رسانده ای ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۴
... از بیم انقطاع همان می تپد دلم
در بحر اگر چه ریشه این موج محکم است
پروای زخم نیست دل آب گشته را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۸
... زین آب زیر کاه که چرخ است و کهکشان
ایمن مشو که موج خطرها در او گم است
هستی است شکری که ازو چهر می چکد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۱
... یک سرو در سراسر این سبز گلشن است
با سرگذشتگان چه کند موج حادثات
شمع خموش را چه غم از باد دامن است ...