گنجور

 
۲۳۲۱

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - در مدح صدر سعید قوام الدین ابوالفتوح

 

... شدست پیدا از تو نهان تیغ و قلم

خجل شوند همی از زبان دربارت

زبان پر گوهر و در فشان تیغ و قلم ...

... جهان بخندداز خرمی چو صبح و چو گل

چو اشگبار شود دیدگان تیغ و قلم

ز تف خشم تو نز بوی مشک و کافورست ...

... چه گفتگفت زهی پهلوان تیغ و قلم

بناز از قلم خویش و تیغ گوهر بار

که می بنازد از تو روان تیغ و قلم ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۲۲

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - در مدیح قوام الدین

 

... هم موج قفایش زند از دست تلاطم

چون دست گهر بار تو کی باشد هرگز

ورچند ز گوهر بود انباشته قلزم ...

... آهوی من آنست که بر دو نان از حرص

چون سگ بنجنبانم صدبار سر و دم

من مدح چرا گویم از بهر دو من نان ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۲۳

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - درتهنیت حج

 

... بس کرده تجرع دمادم

در هر و سه گام پنج شش بار

ده قصه هفتخوان رستم ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۲۴

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - قصیده

 

... در اشتیاق بزرگی و انتظار کرم

غبار بخل ز صحن زمین بچرخ رسید

کجاست آخر یک ابر سیل بار کرم

نه مرغ همت کس را پری ز بال سخا

نه شاخ دولت کس راست برگ و بار کرم

ز بار شکر و ثنا می کشم هزاران کوه

کجاست کس که کشیدنیم ذره بار کرم

نهفته پرده امساک جمله چهره جود ...

... نیامد آخر یک گل ز غنچه احسان

نماند آخر یک طفل از تبار کرم

نعوذ بالله اگر صدر شرق خودنبدی ...

... منیر طلعت او سوسن ریاض شرف

بلند همت او سرو جویبار کرم

زهی بعرض کریم تو ابتهاج ثنا ...

... کرم بحضرت عالیش بسته شد ور نه

کجا رسیدی امید در غبار کرم

بخدمت در خود مر سپهر اخضر را ...

... بخیر خیر شود شست خار خار کرم

کجاست حاتم طی تا ببیندی باری

ببارگاه تو از صاحب اعتذار کرم

تویی که آتش همت زنی بخر من بخل ...

... شب ثنای تو تا روز چون منم بیدار

برون در مگذارم بروز بار کرم

منم که ناید در هیچ قرن خوش صوتی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۲۵

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - درتوصیف آتش و مدح رکن الدین مسعود

 

... دل هوا مگر از جور چرخ سردشدست

و گرنه اشک چه بار دزدیده ها چندان

مگر که باد خزانی بباغ ضرابست ...

... چو روزگار لجوج و چو چرخ بی فرمان

چو برق تیغ زن و چون اثیر صاعقه بار

چو ابر سوی هوا سرکش و چو باد دوان ...

... بکوه ماند اگر کوه زعفران روید

بابرماند اگر ابر زر دهد باران

چو کوه کوه عقیق و چو توده توده زر ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۲۶

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - قیامت و حشر و نشر

 

... بقصر جسم برآرند باز هودج جان

سواد قالب بار دگر شود مسکون

یکی بحکم ازل مالک نعیم ابد ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۲۷

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - قصیده

 

... بپیش هر خسی از بهر آستینی نان

هزار بار زمین بوس کرده چون دامن

بحرص آنکه یکی لقمه بی جگریابی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۲۸

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - استاد جمال الدین در جواب نگاشته

 

... اندر برابر سخنی پاکتر ز جان

صد بار عقل گفت بتهدید کاین سخن

کرمان و زیره بصره و خرماست هان و هان ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۲۹

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷ - در بیان مقامات خود فرماید

 

... چو من نخیزد مرغی ز آشیان سخن

بآب طبعم تر گشت جویبار علوم

بباد فضلم بشکفت گلستان سخن ...

... همیرسند بر طبع من ز عالم غیب

ز در حکمت پر بار کاروان سخن

ز بس نتایج فکر و زبس معانی بکر ...

... ندیده ذره از آفتاب جود کسی

شدم بطبع گهربار لعل کان سخن

اگر بشعر کسی را ترقیی بودی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۰

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - در مرثیت قوام الدین و تهنیت رکن الدین برای برء مرض

 

... بر سجده سر نهاده دگر کس بنفشه سان

این همچو صبح سرددم آن بر بسر غبار

این کرده رخ چو آبی و آن اشک ناردان ...

... عیسی مریم از پی آن تا کند علاج

صد بار بیش قصد زمین کرد از آسمان

ترتیب کرده است زبیت الدوا فلک ...

... علت پذیر چون شود او اینقدر بدان

صد بار بر زبان قدر رفت با قضا

کانشخص پاک جان جهانست و هان و هان ...

... حقا که بر روان خرد بود و جان فضل

آن بار کز بخار ترا بود بر زبان

هر چند ابر و باد بوقت سخا و بذل ...

... ثور و حمل بشکر چنین نعمت گران

شد چهره مبارک تو زعفران صفت

زیرا همی بخندد ازوجان انس و جان ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۱

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - قصیده

 

... خویشتن را از ره خدمت سوابق ساخته

لفظ گوهر بار شیرین کار او از ساحری

گوش گردون حقه سر حقایق ساخته ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۲

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در وصف کاخ

 

... خوشتر از کارگه ار تنگی

برتر از بارگه رضوانی

منزل معدلت و انصافی ...

... بیت معمور ز تو زندانی

پیش خاک تو بروزی صد بار

چرخ بر خاک نهد پیشانی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۳

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مدح علاءالدوله

 

... خسرو تا جوران آنکه ز جمشید بهست

خسروا جز بر تو بار مرا خوش نبود

جز ثنای تو دگر کار مرا خوش نبود

خورده شد باده بفرمان تو یکبار و لیک

خوردن باده دگر بار مرا خوش نبود

خوردن آنچه تن من شود از خوردن آن ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۴

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - در مدح ظهیرالدین و شکایت از روزگار

 

... خندان میان خون جگر چون پیاله ام

چون شمع هست یک شب و صد بار گریه ام

چون نای هست یک دم و صد گونه ناله ام ...

... پیش توایم همچو قلم چشم بر سخن

سمعت چو کرد خوب گهربار لفظ تو

هرگز چگونه میل کند بر دگر سخن ...

... گشته خجل زرای تو خورشید روزها

بشکسته تیر کلک ز شرم تو بارها

عاجز بود ز شرح کمالت زبان ها ...

... چون ابر کوز بحر برد قطره وانگهی

تحفه به بحر قطره باران برد همی

ای مشتری به شرم ز فرخ بقای تو ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۵

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در مدح رکن الدین مسعود

 

... خاک از حلمت گرانی یافته

خضر جان از لفظ گوهر بار تو

طعم آب زندگانی یافته ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۶

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۴ - در مدح قوام الدین

 

... شاه ریاحین سوی بستان چمید

زاطلس سرخ ابر زدش بارگاه

باغ ببرد از چمن خلد زیب ...

... در دل گل صنعت اکسیر بین

سخت مبارک نفسست این صبا

یکنفس و اینهمه تأثیر بین ...

... پس چه توانگرد چو ایزد ترا

بار خدای همگان آفرید

عقل ز رایت هنر آموختست ...

... وانکه برون برد سر از چنبرت

بار سر او نکشد گردنش

وانکه نهد پای برون از خطت ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۷

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵ - طالع

 

... ورچه هر کس دران فتادستند

مانده بی برگ و بار سرو و چنار

ورچه صد دست برگشادستند ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۸

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷ - خوان از خون

 

... خوانی چه کنی که میزبان او را

هر لقمه هزار بار بشمارد

آن سفره نحس مردریگش بین ...

... وان قرص حقیر چون هلال صوم

کش گرسنگی ز لب همی بارد

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۳۹

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۱ - جبه و دستار

 

جبه و دستار افزونی که من در خدمتت

بارها بفروختم این بار می باید خرید

رسم تشریف از میان برداشتی تا لاجرم ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۳۴۰

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۵ - شمسه نرگس

 

... رنجی که به هر وقت صداع تو نمودی

این بار به عذر آمد و در پای تو افتاد

بر درگه عالیت جهان همچو وشاقی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۱۱۵
۱۱۶
۱۱۷
۱۱۸
۱۱۹
۶۵۵