... که به کف تیغ سخنرانی داشت

شد ازین دایره دیر مسیر

آخرالامر همه نقص پذیر ...

... بگذرد از مجد و رفعت سر ز چرخ این برج را

گر فتد آن آفتاب ملک را بر وی مسیر

ناگزیر خلق باشد سایه اقبال او ...

... کعبه وصل حق دل است ای دوست

ما از این رو شدیم مسیر به حاج

یار دانست درد کوهی را ...

... عمری رقیب در طلب وصل او دوید

آنش نشد مسیر و ما را عذاب کرد

از آه گرم خویش فغانی تمام سوخت ...

... نشان نازکی ارغوان و نسترنست

مسیر خامه ی مشکین مثال حکم ترا

بنفشه مهر جواز قوافل ختنست ...

... روضه ی پر نور او شمع فلک را مدار

صفه ی معمور او خیل ملک را مسیر

منتظران رخش با خبران خموش ...

... غبار دیده وهم و گمان باد

مسیر اختران در سیر امرت

به سان گوهر اندر ریسمان باد ...

... خواری را هرگز مپذیر همت مردان هرگز خواری پذیر نیست و اگرت به جایی سختی و ستم با تو درآویخت برخیز و آهنگ شهر دیگر کن

خوشوقت از این باش که بآرزوهایت در رسی چرا که رسیدن به اوج عزت در سیر مسیر شود و آن جا که کم نصیبی خسته ات میدارد رهایش کن چرا که رنج بسیار چاره نسازد

و زمانه از دیرباز مردان اهل فضل را کم نصیب ساخته است تا آنجا که توانی از مردمان دامن درکش رامش خواستار دامن درکشیدگان است چرا که اگر مردمان را به محک زنی ایشان را بینی که بیشتر راه کج را بر می گزینند اگر پیمان کنند بشکنندش و اگر وعده دهند ایفای آن کمتر احتمال داده می شود ...

... نیز حسن بصری را حکایت گفتار حجاج کردند گفت چنین گفته است گفتند بلی گفت کاش گفته باشد

حکیمی گفت مرگ چون تیری است که بسوی تو رهایش کرده باشند و عمر تو باندازه ی مسیر آن تیر است

در الملل و النحل در ذکر حکمای هند اصحاب اندیشه و دانشمندان فلک و نجوم ...

... گفت حال اگر بر تمام دنیا سلطنت داشتی و اطرافیانت را همگی عزم قتل تو بود آرزومندی نبودی که با از دست رفتن تمام آنچه داری از ایشان خلاصی یابی گفت بلی گفت تو هم اکنون آن ثروتمندی و هم اکنون آن سلطان مرد از سخنان او رامش یافت

حکیمی گفت مرگ چونان تیری است که به قصد تو آید و عمر تو فاصله ی مسیر آن است

واعظی گفت در این روزگار که چونان پرندگان همی گذرد بهر آخرتتان کاری سازید نیز شب و روز بر شما عمل همی کنند شما نیز بر آنها عمل کنید ...

... حکیمی گفت سه چیز است که واجد آن ها بود خردی به کمال دارد این که مالک زبان خویش بود زمان خویش شناسد و به شؤون خویش پردازد

پادشاهی سنگی یافت که بر آن نقوشی عبرانی بود فرمان داد آن را بخوانند یکی از احبار آن نقوش چنین خواند آدمیزاده اگر مسیر باقیمانده ی عمر خویش دانی از آنچه آرزویش را در دل همی پروری پرهیز کنی

و فردای قیامت که پایت لغزد ندامت خوری آن زمان که نزدیکان و خدمتکارانت جفایت کنند و یاد از تو بیزاری کند و خویشاوند جفایت ورزد از این رو پیش از فرمان حسرت و ندامت بهر فردای قیامت بکوش ...

... من و رفیقی ز ابنای من ز ملک عراق

به گرم و سرد تموز و خزان شدیم مسیر

دو مرغ بودیم آورده سوی هند پناه ...

... برآسمان علم ضمیر تو آفتاب

اما مسیر تو نهمین آسمان علم

آن مایه دشمنی که بعلم است جهل را ...

... ای غلط سیر کز ره قدسم

به مسیر فنا فرستادی

ای عروسی که بهر جلوه خویش ...

... تقدیر را صد آمد و ذوالمنظر آفتاب

سیمرغ دولت تو زمنقار در مسیر

افکنده نسر طایر و از شهپر آفتاب ...

... در کان نهد زمانه به جای زر آفتاب

تا در مسیر سرعت و بطی فلک بود

در دیده گاه فربه و گه لاغر آفتاب ...

... مه دل بورده شاه خون کاره کٰاکل

شاه هند و مسیر زنگباره کٰاکل

تخت سلیمون ره که سر داره کٰاکل ...

... بسیار سرکشون آخر بکفن به رو

مسیر شکار در نینه کی به شکار شو

که کوچ کنن وٰایستن و سوجن و سو ...

... در ایوان قدرش دبیر سپهر

که در نیک و بد شد مسیر سپهر

کتابه نویسی کند اختیار ...

... گرمی فزون نماید در محشر آفتاب

تا از مسیر گنبد گردنده همچو ماه

فربه نگشت گاهی و گه لاغر آفتاب ...

... قرار گیرد بر روی آب چون روغن

خلاف رایش گردون اگر مسیر کند

هم از اثیرش آتش زنند در خرمن ...